یکی بود یکی نبود، زنوشوهری بودند که در دوره رفاه و آسایش فرزندی نداشتند.
بخوانیدClassic Layout
افسانهی سه همسفر / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. سه نفر بودند که تصمیم گرفته بودند همیشه باهم سفر کنند و در هر شهری که خواستند، کار کنند...
بخوانیدافسانهی فرزندان پادشاه / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پادشاهی بود که پسری کوچک داشت. پیشگویان پیشبینی کرده بودند وقتی پسرک به سن شانزدهسالگی برسد گوزنی او را میکشد.
بخوانیدافسانهی قبرِ کودک / قصهها و داستانهای برادران گریم
مادری بود که پسری هفتساله داشت. پسر این زن چهرهای زیبا و خوشایند داشت و هر کس که او را میدید خوشش میآمد.
بخوانیدافسانهی هانسِ جوجهتیغی / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، کشاورزی بود که از مال و ثروت دنیا بهره فراوان داشت، و تنها چیزی که نداشت اولاد بود.
بخوانیدافسانهی سه داستان کوتاه درباره وزغها / داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، دختر کوچکی بود که مادرش هرروز موقع ظهر به او یک ظرف شیر و چندتکه نان میداد...
بخوانیدافسانهی سه جراح ارتشی / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، سه جراح ارتشی که خیلی هم به مهارت خودشان اطمینان داشتند، باهم به سفر رفتند.
بخوانیدافسانهی جانوران وفادار / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، مردی بود که چندان پولی نداشت ولی با همان پول اندک تصمیم گرفت برود و دنیا را بگردد.
بخوانیدافسانهی سوپ شیرین / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود، دخترکی فقیر و مؤمن بود که با مادرش زندگی میکرد.
بخوانیدافسانهی سه پرنده / قصهها و داستانهای برادران گریم
سالها پیش در میان تپههای کشور سرزمینهای کوچکی بود که پادشاهان خردهپایی هم بر آنها حکومت میکردند.
بخوانید