یکی بود یکی نبود، روستایی فقیری بود به نام کِرِبس. روزی کِربس با یک گاری که دو اسب آن را میکشیدند باری از هیزم را به شهر برد
بخوانیدClassic Layout
افسانهی پسر چوپان و پادشاه / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پسرک چوپانی بود که به حاضرجوابی شهرت داشت. آوازه او به گوش پادشاه هم رسید.
بخوانیدافسانهی دوازده تنبل بیکاره / قصهها و داستانهای برادران گریم
دوازده کارگر کشاورز بودند که تمام روز را بیکار گشته و کاری انجام نداده بودند. وقتی هم که شب فرا رسیده بود با بیحالی روی چمنها دراز کشیده بودند و خوش میگذراندند.
بخوانیدافسانهی گور مرد ثروتمند / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی کشاورزی ثروتمند در مزرعهاش ایستاده بود و با غرور به ملک و املاک خود و کشتگاه پربار ذرت و درختان پر از میوهاش نگاه میکرد.
بخوانیدافسانهی دوک، سوزن و ماکو / قصهها و داستانهای برادران گریم
دختر جوانی در دوران کودکی پدر و مادرش را ازدستداده بود. آن دختر در کلبهای در انتهای روستا با پیرزنی که تربیت او را برعهدهگرفته بود زندگی میکرد.
بخوانیدافسانهی باران طلا / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، دخترکی بود که پدر و مادرش مرده بودند. او به حدی فقیر شده بود که نه جایی برای زندگی کردن داشت نه مکانی برای خوابیدن.
بخوانیدافسانهی تلاش و تنبلی / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، دختر جوان و زیبایی بود که تنبل و بیعار بود و از کار کردن بدش میآمد.
بخوانیدافسانهی آهنگر طمعکار / قصهها و داستانهای برادران گریم
یک خیاط و یک آهنگر باهم از شهری که در آن هرکدام سرگرم کار و حرفه خود بودند برمیگشتند. خورشید کمکم در پس کوهها پنهان شد
بخوانیدافسانهی پاداش کُنت جوان / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پیرزنی بود که با گله غاز خود، تنها در کلبه ای محقر در میان کوهها زندگی میکرد.
بخوانیدافسانهی پری دریایی / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران گذشته آسیابانی بود که با همسرش در خوشی و شادمانی زندگی میکرد. آنها پول فراوان و حتی پس انداز کافی داشتند
بخوانید