ماهیها از بینظمیای که در قلمرو آنها به وجود آمده بود، ناراحت و ناراضی بودند. هیچکدام از آنها حق یکدیگر را رعایت نمیکردند
بخوانیدClassic Layout
قصه سکههای مسروقه / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، اعضای یک خانواده با یکی از دوستانشان دور میز نشسته بودند و غذا میخوردند.
بخوانیدقصهی خواستگاری / قصهها و داستانهای برادران گریم
چوپان جوانی میخواست ازدواج کند. او سه خواهر را میشناخت که هر سه زیبا بودند
بخوانیدافسانهی بِتی بیخاصیت / قصهها و داستانهای برادران گریم
بتی بیخاصیت با هَری تنبل و کِیت چاقه که دست به سیاهوسفید نمیزدند، از زمین تا آسمان فرق داشت. او از صبح تا غروب کار میکرد
بخوانیدافسانهی شریک غم و شادی / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، خیاطی زندگی میکرد که مثل خروسجنگی اهل دعوا و کتککاری بود.
بخوانیدافسانهی لانه مرغ / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، شعبده بازی بود که عده زیادی را دور خودش جمع میکرد و با حقههای شعبده بازی آنها را سرگرم میکرد.
بخوانیدافسانهی سه آدم تنبل / قصهها و داستانهای برادران گریم
پادشاهی بود که سه پسر داشت و هر سه را خیلی دوست داشت؛
بخوانیدافسانهی پیرزن گدا / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، پیرزنی بود که گدایی میکرد. او درست مثل پیرزنهای گدای دیگری بود که تاکنون دیدهاید.
بخوانیدافسانهی شیردالِ پیر / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، پادشاهی زندگی میکرد که نه اسمش را میدانم و نه میدانم حاکم کدام سرزمین بود.
بخوانیدافسانهی خدمتکاران خانهزاد / قصهها و داستانهای برادران گریم
- کجا میروی؟ - میروم به والپ.
بخوانید