یکی بود یکی نبود، زن فقیری بود که پسرش علاقه زیادی به سفر داشت.
بخوانیدClassic Layout
افسانهی کاترین زیبا و پیفپاف پولتری / قصههای برادران گریم
- روزبهخیر پدر هولِنته. - خیلی متشکرم پیف پاف پولتری!
بخوانیدافسانهی شش خدمتکار / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران خیلی قدیم ملکه پیری زندگی میکرد که جادوگر هم بود. دختری به زیبایی دختر او روی کره زمین پیدا نمیشد.
بخوانیدافسانهی سه شاهزاده خانم سیاه / قصهها و داستانهای برادران گریم
دشمن، شهر اُستِندییِن (Ostendien) را محاصره کرده بود و اعلام کرده بود که پس از دریافت ششصد دینار دست از محاصره خواهد کشید.
بخوانیدافسانهی بافنده تنبل / قصهها و داستانهای برادران گریم
در یک روستا زن و مردی زندگی میکردند. زن تنبل و بیعار بود و با کار کردن و زحمت کشیدن میانهای نداشت.
بخوانیدافسانهی خورشید همیشه پشت ابر نمیماند / قصههای برادران گریم
یک خیاط دورهگرد به دنبال کار، جاهای زیادی از سرزمینش را گشته بود ولی توفیقی به دست نیاورده بود
بخوانیدافسانهی فردیناند باوفا و فردیناند بیوفا / قصههای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، زنوشوهری بودند که در دوره رفاه و آسایش فرزندی نداشتند.
بخوانیدافسانهی سه همسفر / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. سه نفر بودند که تصمیم گرفته بودند همیشه باهم سفر کنند و در هر شهری که خواستند، کار کنند...
بخوانیدافسانهی فرزندان پادشاه / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پادشاهی بود که پسری کوچک داشت. پیشگویان پیشبینی کرده بودند وقتی پسرک به سن شانزدهسالگی برسد گوزنی او را میکشد.
بخوانیدافسانهی قبرِ کودک / قصهها و داستانهای برادران گریم
مادری بود که پسری هفتساله داشت. پسر این زن چهرهای زیبا و خوشایند داشت و هر کس که او را میدید خوشش میآمد.
بخوانید