من در خدمت امام محمّدباقر علیه السلام بودم که مردی به حضور ایشان شرفیاب شد و عرض کرد: ...
بخوانیدClassic Layout
داستانهای امام زمان (عج): چرا او قائم آل محمّد نامیده شد؟!
ابوحمزه ثمالی میگوید: از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): آمدن حضرت نرجس خاتون از روم
کافور، غلام امام هادیعلیه السلام، نزد من آمد و گفت: «مولایمان امام هادی علیه السلام تو را میخواند.»
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): تولد امام زمان
حکیمه خاتون، دختر امام محمّد تقیعلیه السلام و عمّه امام حسن عسکریعلیه السلام میفرماید
بخوانیدداستان انگیزشی: مدل فکر کردنت رو عوض کن!
میثم چشمهاش پر از اشک بود، بالاخره مجبور شد تصمیمی که دلش نمیخواست رو بگیره ...
بخوانیدداستان انگیزشی: جدی بگیر! خیلی هم جدی بگیر!
با این حساب اگه چک مون پاس نشه فاتحه مون خوندس! علی چی کار باید بکنیم؟
بخوانیدداستان انگیزشی: نصیحت کردن هم اندازه داره!
«حمید! واسه چی تلاش میکنی اون رو به راه خودت بکشونی؟ رهاش کن، برو خودت هم زندگیات رو بکن!»
بخوانیدداستان انگیزشی: روزه گرفتن من چه نفعی داره؟
بی خیال شو پدر من، روزه گرفتن من چه نفعی داره؟ نصف شبی پا بشیم غذای سنگین بخوریم و بعد بگیریم بخوابیم ...
بخوانیدداستان انگیزشی: من اسیر جهان نیستم!
«هیس! تو اسیر جهان هستی!» این جملهای بود که مدام در سرش میچرخید،
بخوانیدداستان انگیزشی: قاتل خودت هستی!!! افسردگی سم است!
یه لحظه به اطرافش نگاه کرد دید داره از نمای دور به جسمش که افتاده گوشه اتاق نگاه میکنه، الآن احساس سبکی داشت.
بخوانید