فاجعه از وقتی شروع شد که مادر بچهها از حمام برگشت و پا گذاشت روی خَرَند خانه و دید که سه تا بچه هاش طاقباز افتادهاند روی آب حوض.
بخوانیدClassic Layout
داستان کوتاه “چنار” / نوشته: هوشنگ گلشیری
نزدیکیهای غروب بود که مردی از یکی از چنارهای خیابان بالا میرفت؛
بخوانیدقصه صوتی لالایی برای سنجاب کوچولو / با صدای مریم نشیبا
سنجاب کوچولو صدای پرستو را خیلی دوست داشت. او با شنیدن صدای پرستو خیلی خوشحال می شد.
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 5
به نگاهم خوشآمدی...
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 4
آدم خوشبین با چشم مصنوعی هم روزنه امیدش را میبیند. در صدف زندگی مروارید مرگ بافتم.
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 3
- آب در آبشار میدود، در رودخانه قدم میزند، در مرداب استراحت میکند. - آبشار پس از سقوط سر در پی رودخانه میگذارد.
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 2
۔ تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت میکنند. - گلها به کندوی عسل شبیخون زدند.
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 1
مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور
بخوانیدقصهی شاخه درخت فندق / قصهها و داستانهای برادران گریم
وقتی مسیح هنوز کودک بود و در گهواره به خواب رفته بود، مادرش به گهواره او سر زد و با خوشحالی گفت: - خوابیدهای فرزندم؟
بخوانیدقصهی عروسی آسمانی / قصهها و داستانهای برادران گریم
پسرکی روستایی در کلیسا از کشیش شنیده بود که هر کس دوست دارد به بهشت برود باید همیشه در راه راست قدم بردارد.
بخوانید