گروهی از مردم از جمله حسین بن نضر و شخصی به نام ابا صدّام تصمیم گرفتند در مورد صحّت ادّعای وکلای امام زمان علیه السلام تحقیق کنند
بخوانیدClassic Layout
داستانهای امام زمان (عج): دست نگهدار! ما راضی به سفر تو نیستیم!
صاحب فرزندی شدم. روز هفتم نامهای برای حضرت امام زمان علیه السلام نوشتم و از ایشان اجازه خواستم
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): دعایت مستجاب و دشمنت کشته شد!
گرفتار مشکلی بزرگ شدم و از این امر اندوهگین شدم، زیرا از من نزد حاکم مصر؛ احمد بن طولون، بدگویی کرده بودند.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): من به دعای امام زمان علیه السلام متولد شدم!
من به دعای امام زمان علیه السلام متولّد شدم، و به این مقام افتخار میکرد.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): خلعت اهدایی
نامهای به حسین بن روح قمی نوبختی
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): کفن اهدایی امام علیه السلام
تو در سال 80 به آن احتیاج خواهی یافت...
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): درخواست دعا برای فرزند!
مردی در حومه بغداد در محلّی به نام «ربض حمید» زندگی میکرد، همسر او باردار شد.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): چرا دعای فرج را نمیخوانی؟
از طرف «ابی منصور بن صالحان» مسئول انجام کاری شدم. امّا در طی انجام مسئولیت قصوری از من سر زد،
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): خداوندا! به او پسری عطاکن!
سؤالاتی را در قالب سه نامه به محضر حضرت حجت علیه السلام عرضه داشتم، و در ضمن اضافه نموده بودم که من مردی سالمند هستم امّا هنوز صاحب فرزندی نشدهام.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): هزار دینار در وجه اسب و شمشیر
وقتی «اذکوتکین» با یزید بن عبداللّه جنگید، و «شهر زور» که ناحیه وسیعی از مرز عراق تا همدان است به تصرف خود در آورد
بخوانید