در یکی از سالها به بغداد رفتم. هنگامی که میخواستم از بغداد خارج شوم از امام زمان علیه السلام توسط نائب خاصشان اجازه خروج خواستم.
بخوانیدClassic Layout
داستانهای امام زمان (عج): گوشواره باارزش
روزی زنی از اهالی دینور نزد من آمد و گفت: پسر ابیروح! تو در شهر ما از جهت دین و تقوا مطمئنترین افراد هستی،
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): در جستجوی امام زمان علیه السلام
پس از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام برای جستجوی امام زمان علیه السلام حرکت کردم،
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): «دینور» یا «ری»
من و جعفر بن عبدالغفّار با هم والی دینور - شهری نزدیک کرمانشاه - شدیم.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): پانصد یا چهارصد و هشتاد
داستانهای امام زمان (عج): پانصد یا چهارصد و هشتاد محمّد بن شاذان میگوید: چهارصد و هشتاد درهم سهم امام جمعآوری کرده بودم، بیست درهماز خود برآن افزودم و مجموعاً پانصددرهمشد، آنرا برای محمّد بناحمد قمی فرستادم، و ننوشتم که چقدر آن از مال خودم میباشد. حضرت حجت علیه السلام رسیدی …
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): مسرور طبّاخ
داستانهای امام زمان (عج): مسرور طبّاخ مسرور طبّاخ میگوید: با تنگدستی عجیبی رو به رو شدم به همین جهت، نامهای به حسن بن راشد نوشتم و جریان حال خود را بازگو نمودم، آنگاه به خانه او رفتم، تا نامه را به او برسانم، ولی وی در خانه نبود. نا امید …
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): کیسه سبز
مردی استرآبادی برای من نقل کرد که به محلّه عسکر در سامرّا رفتم و سیصد دینار در کیسهای نهاده بودم
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): سهم غریم
هنگامی که از بغداد به مرو باز گشتم، مردی که او را محمّد بن حصین کاتب میگفتند و اموالی برای امام زمان علیه السلام جمعآوری کرده بود
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): بدهکاری سهم امام
پانصد دینار سهم امام بدهکار بوده و از این جهت دلتنگ شده بودم.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): باز آی دلا هر آنچه هستی باز آی
محمّد بن جعفر با گروهی که امام حسنعسکری علیه السلام را در زمان زندگی آن حضرت ملاقات نموده بودند، و در میان آنها علی بن احمد بن طنین نیز حضور داشت،
بخوانید