شهر قم از کنترل خلیفه خارج شده بود و هر شخصی را برای تصدّی منصب حکمرانی میفرستادند، مردم از ورود او جلوگیری نموده و با او میجنگیدند.
بخوانیدClassic Layout
داستانهای امام زمان (عج): سرانجام توفیق دیدار حاصل شد!
در کوفه پیرمرد رختشویی بود که بسیار اهل زُهد و عبادت بوده و سیاحت بسیار مینموده، و در جست و جوی خبر و نشانی از حضرت حجّت علیه السلام بود.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): نامهای در کنار قبر مطهّر!
به خاطر جنگی که به وقوع پیوست بود جدم، ورّام بن ابی فراس از حلّه به کاظمین پناه برده و در حدود پنجاه و یک روز در آن جا اقامت نمود.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): آرزوی زیارت مهدی علیه السلام!
من از خدا میخواستم که به زیارت مهدی علیه السلام نائل شوم. شبی در خواب دیدم که در فلان وقت او را مشاهده خواهم کرد.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): نوجوان ماه سیما!
گروهی از مفوضه و مقصّره، کامل بن ابراهیم مدنی را برای مناظره نزد امام حسن عسکری علیه السلام فرستادند.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): دعوت مولای خود را بپذیرید!
بعد از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام عدّهای از مردم قم به سامرا آمدند، آنها اموالی را به همراه خود آورده بودند
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): من قائم آل محمّد هستم!
در همدان طایفه ای زندگی میکردند که معروف به «بنی راشد» بودند، و همه آنها شیعه بوده و پیرو مذهب امامیه بودند.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): پنداشتی که تو را نمیبینم؟!
پنجاه و چهار بار به سفر حجّ مشرّف شده بودم. سفر آخری بود، شبی زیر ناودان کعبه در سجده مشغول دعا و تضرّع بودم
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): عجز مأموران خلیفه از دسترسی به آقا!
روزی معتضد، خلیفه عبّاسی ما را - که سه نفر بودیم - احضار نمود
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): در جستجوی او!
من اهل کشمیر هندوستان هستم، من به همراه سی و نه نفر دیگر در خدمت پادشاه هند بودم، همه ما تورات و انجیل و زبور را خوانده بودیم.
بخوانید