سالی که ده قطعه شمش نزد حسین بن روح برده بودم گروهی از اهالی قم مرا به زنی که به دنبال وکیل حضرت علیه السلام میگشت، معرفی نمودند.
بخوانیدClassic Layout
داستانهای امام زمان (عج): طلایی که گمشده بود؛ به ما رسید!
شخصی به نام «جاوشیر» ده شمش طلا در شهر بخارا به من تحویل داده و گفت: آنها را به بغداد ببر و به حسین بن روح تحویل بده.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): طلای مفقود!
من اهل بلخ هستم، وُجوهی را به عنوان سهم امام علیه السلام جمعآوری نمودم که نیمی از آنها طلا و نیمی دیگر نقره بود.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): نیازی به مال او ندارم!
بزّازی در قم زندگی میکرد، او مرد مؤمنی بود ولی شریکی داشت که مرجئی مذهب بود
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): میخواهی هدایت شوی!
مردی مبلغی را برای تحویل به ناحیه مقدّسه بُرد، او بدین وسیله میخواست علامت و معجزهای که نشانگر امامت حضرت علیه السلام است مشاهده کند.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): سلام و عنایت مولا!
در مصر ملکی داشتم میخواستم اسناد قانونیاش را تهیه و تنظیم نمایم
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): چرا من؟
روزی محمّد بن عثمان، دوّمین نائب امام علیه السلام مرا به نزد خود فرا خواند، وی چند تکه پارچهای که نوشته شده بوده ...
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): آشنا به زبان!
زینب، همسر محمّد بن عبدیل آبی - که اهل آبه بود - سیصد دینار سهم امام علیه السلام داشت.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): نگران نباش!
اموال زیادی متعلق به امام زمان علیه السلام که بیشتر پارچه بودند، نزد من بود.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): نامهای از امام حسن عسکری علیه السلام
روزی ابو طاهر بلالی نامهای از امام حسنعسکری علیه السلام را که در ضمن آن جانشین خویش را معرفی نموده بودند، به من داده و گفت: این در خانه تو امانت باشد.
بخوانید