آری گناه من بود. گناه من بود که مجبور شدم روز جمعه در شهر بمانم. شاید هم گناه زن قهوهچی بود که دلدرد گرفته بود.
بخوانیدClassic Layout
داستان کوتاه عادت / قصههای تلخون نوشته: صمد بهرنگی
این معلم ما مثل اکثر آدمها که میخواهند نان بخورونمیری داشته باشند، نبود. میخواست ترقی کند، بیش از توقع دیگران.
بخوانیدقصهی بینام / قصههای تلخون نوشته: صمد بهرنگی
زنک کاسهای آش کشک با یکتکه نان بیات جلو شوهرش گذاشت و گفت: بگیر کوفت کن! اینو هم با هزار مصیبت تهیه کردهام.
بخوانیدافسانهی تلخون / قصههای تلخون نوشته: صمد بهرنگی
تلخون به هیچیک از دختران مرد تاجر نرفته بود. ماه فرنگ، ماه سلطان، ماه خورشید، ماه بیگم، ماه ملوک و ماه لقا، شـش دختـر دیگر مرد تاجر، هر یک اداواطوارهایی داشت،
بخوانیدداستان پهلوانی کوراوغلو و کچل حمزه / نوشته: صمد بهرنگی
چند سال پیش در آذربایجان پهلوان جوانمردی بود به نام «کوراوغلو». کوراوغلو پیش از آنکه به پهلوانی معـروف شـود، «روشـن» نـام داشت.
بخوانیدداستان ۲۴ ساعت در خوابوبیداری (تهران 1347) / قصههای صمد بهرنگی
بعضیها خیال میکنند آن قدیمها دنیا گل و بلبل بوده و حالا بد شده است. ما که آن وقتها نبودیم. اما صمد بهرنگی بوده و اوضاع فقر و ثروت در شمال و جنوب «طهران» را خوب به تصویر کشیده! قصهها که فقط برای سرگرمی نیستند!
بخوانیدداستان یک هلو و هزار هلو / قصههای صمد بهرنگی
این قصه، قصه یک درخت هلوست. درخت هلویی که دلش گرفته و دلش نمیخواهد به باغبان هلو بدهد. چرا؟ قصهاش مفصل است. خودتان بخوانید.
بخوانیدداستان: افسانه محبت / قصههای صمد بهرنگی
عشق و محبت حتی مغرورترین آدمها را رام میکند. ببینید چطور عشق یک چوپان هم می تواند یک شاهزاده خانم را اسیر خودش کند.
بخوانیدسرگذشت دومرول دیوانه سر / قصههای صمد بهرنگی
اگر یک روز عزراییل یرای گرفتن جان انسان بیاید، چه کسی حاضر است جان خود را فدا کند و عمر خودش را به دیگری بدهد؟ این دقیقاً همان اتفاقی است که برای «دُمرُل دیوانه» پیش آمد.
بخوانیدقصه صوتی جغد دانا / با صدای: مریم نشیبا
حیوانات جنگل هر وقت سوالی داشتند پیش جغد دانا می رفتند. توی جنگل یک خرس کوچولو بود که دوست نداشت پیش آقا جغد برود.
بخوانید