علی کوچولو می خواست با احمد هفت سنگ بازی کند. آنها با محمود که تازه وارد بود دوست شدند.
بخوانیدClassic Layout
قصه صوتی کودکانه هر مشکلی چاره ای داره / با صدای مریم نشیبا
حیوانات جنگل همه دور هم جمع شده بودند. آنها حیوانات خوبی بودند ولی هر کدام از آنها رفتارهای بدی هم داشتند.
بخوانیدقصه صوتی ماجرای آسمون و موش کور / با صدای مریم نشیبا
باران می بارید. تمام جنگل خیس شده بود. همه جا پر از آب شده بود. خرگوش خانوم نگران دوستش موش کور بود.
بخوانیدقصه صوتی مهربون و نامهربون / با صدای مریم نشیبا
دو تا پرنده در یک دشت زندگی می کردند که کاملا شبیه هم بودند. آنها برادر بودند. این دو پرنده فقط دو تا فرق داشتند.
بخوانیدداستان کوتاه ساعتِ آشپزخانه / نوشته: ولفگانگ بورشرت
از دور هم میدیدند که به سویشان میآید، چون جلبتوجه میکرد. چهره کاملاً پیری داشت اما از راه رفتنش میشد دید که بیست سال بیشتر ندارد.
بخوانیدداستان کوتاه آخرین تیر تفنگ من / نوشته: آلفونس دو لامارتین
روزی ترجمه انگلیسی یک جلد کتاب سانسکریت، زبان مقدس هندیها، را با خودم به شکار برده بودم.
بخوانیدداستان کوتاه باران تابستان / نوشته: مارگریت دوراس
سروکلة معلم پیدا میشود. به طرف ارنستو نمیرود، میرود کنار خبرنگار. همه ساکتاند.
بخوانیدداستان کوتاه پیانونواز / نوشته: دونالد بارتلمی
آنطرف پنجره، «پریسیلاهس» پنجساله، چارگوش و خپله، درست مثل یک صندوق پستی (با بلوز قرمز و شلوار چروک مخمل کبریتی آبی)، با ظاهری بسیار زننده دنبال یک نفر میگشت
بخوانیدداستان کوتاه: تابوتی بر آب / نوشته: محمد بهارلو
جاشوی سیاهسوختهای که روی سینهٔ لنج واایستاده بود به آسمان نگاه کرد و گفت: هوا دارد باز میشود .
بخوانیدداستان کوتاه ” از آشنایی با شما خوش وقتم ” / نوشته: جویس کارول اوتس
هیچکس به یاد نمیآورد که بحث چگونه درگرفت. شب جمعه بود و آنها دو زوج که هیچکدام زن و شوهر نبودند به یک رستوران چینی رفته بودند که پاتوقشان بود.
بخوانید