آقای س. م. به شماره 9/ 12356 مردی است با موی کوتاه. من از او همین را میدانستم و این که یحتمل عینک میزند.
بخوانیدClassic Layout
داستان کوتاه: ” یک داستان خوب اجتماعی ” / نوشته: هوشنگ گلشیری
نویسنده تصمیم گرفته بود یک داستان اجتماعی بنویسد. بدین منظور پس از صرف غذا که یک بشقاب کوفته بود و یک نان و یک فلفل سبز بهاضافه نصف پیاز به اتاقش رفت.
بخوانیدداستان کوتاه: پشت ساقههای نازک تجیر / نوشته: هوشنگ گلشیری
از پلهها که آمدم بالا دیدم پهلوی دستشویی، دراز به دراز، خوابیده است. گفتم: - اون کجاست؟ و زن را دیدم
بخوانیدداستان کوتاه عیادت / نوشته: هوشنگ گلشیری
پلهها که پیچ خورد سرش را دزدید و طرح مبهم چهره کودکیاش را که توی دالان دیده بود از یاد برد. به مهتابی رسید.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: قصهی سوزن ننه گل / با صدای مریم نشیبا
سوزن از دست ننه گل قل خورد و قل خورد. گنجشک ها صدای سوزن را شنیدند که داشت می گفت: آهای! کسی اونجا نیست؟
بخوانیدقصه صوتی کودکانه هدیهی نی نی کوچولو / با صدای مریم نشیبا
تولد امین بود. مادر هفت تا شمع روشن کرد و برایش کیک گرفت. همه ی مهمان ها هدیه هایشان را به امین دادند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه یک کار خیلی خوب / با صدای مریم نشیبا
علی کوچولو می خواست با احمد هفت سنگ بازی کند. آنها با محمود که تازه وارد بود دوست شدند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه هر مشکلی چاره ای داره / با صدای مریم نشیبا
حیوانات جنگل همه دور هم جمع شده بودند. آنها حیوانات خوبی بودند ولی هر کدام از آنها رفتارهای بدی هم داشتند.
بخوانیدقصه صوتی ماجرای آسمون و موش کور / با صدای مریم نشیبا
باران می بارید. تمام جنگل خیس شده بود. همه جا پر از آب شده بود. خرگوش خانوم نگران دوستش موش کور بود.
بخوانیدقصه صوتی مهربون و نامهربون / با صدای مریم نشیبا
دو تا پرنده در یک دشت زندگی می کردند که کاملا شبیه هم بودند. آنها برادر بودند. این دو پرنده فقط دو تا فرق داشتند.
بخوانید