وقتی رسیدیم در خم روبهرو زنی سوار بر دوچرخه میگذشت. هنوز هم میگذرد، با بالاتنهای به خط مایل، پوشیده به بلوز آستینکوتاه و سفید.
بخوانیدClassic Layout
قصه تصویری کودکانه شاهزاده خانم زیبا (درخشان)
قصه تصویری کودکانه شاهزاده خانم زیبا
بخوانیدقصه صوتی کودکانه دماغ فیل / با صدای مریم نشیبا
فیل داشت با خرطومش آب می کشید که صدای خنده ی بلندی را شنید. فبل گربه ای را دید که بالای درخت نشسته بود و داشت به دماغ فیل می خندید.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: کلاه زمستانی / با صدای مریم نشیبا
حسن کوچولو داشت در حیاط خانه بازی می کرد که باران شروع شد. مادربزرگ با دیدن سر خیس حسن فکری به سرش زد.
بخوانیدداستان کوتاه: نیروانای من / نوشته: هوشنگ گلشیری
فکر نمیکردم دارد گریه میکند، آنهم دکتر حقیقی، قاضی عالیرتبه گرچه سابق، با آن قد و آن طرز سر تکان دادن آن روزهاش بهجای سلام.
بخوانیدداستان کوتاه: میر نوروزی ما / نوشته: هوشنگ گلشیری
به خانه که میرسیدیم، هنوز ننشسته، میگفت: «مامان، برویم.» یک جاده بود باریک و مارپیچ، با دو حاشیه همیشهسبز که به پلی چوبی میرسید بر جویی پر آب.
بخوانیدداستان کوتاه فتحنامه مغان / نوشته: هوشنگ گلشیری
بالاخره ما هم شروع کردیم. شیشههای سینماها قبلاً شکسته شده بود. یکی دو سنگ که انداخته بودند، شیشههای قدی ریخته بود پایین.
بخوانیدداستان کوتاه: سبز مثل طوطی، سیاه مثل کلاغ / نوشته: هوشنگ گلشیری
هر وقت حسن آقا را میبینیم میگوییم: «خوب، چطور شد؟ موفق شدی؟» میگوید: «نه، نشد، باز غارغار کرد.»
بخوانیدداستان کوتاه: بختک ” ضربه روحی کودکربایی ” / نوشته: هوشنگ گلشیری
گفتم، جناب صداقت، من میگویم بیایید یکچیزی بگوییم، هر چه باشد، باشد، فقط بگوییم. حتی میشود همهمان، باهم حرف بزنیم.
بخوانیدداستان کوتاه: به خدا من فاحشه نیستم / نوشته: هوشنگ گلشیری
ساعت چهار و نیم بود. همه هم تا پنج مسلماً نمیرسیدند. میز آماده بود. فقط یخ کم داشت و ماست و خیاری، دربازکنی، چیزی. مقصودی اگر میرسید کمک میکرد.
بخوانید