یکی بود یکی نبود. یک پسربچهی دهساله بود، اسمش «تائوخام.» پدر و مادر این پسر مرده بودند
بخوانیدClassic Layout
قصه کُره ای: “ببر و مرد جوان” هرچیز که خار آید، یک روز به کار آید
در روز و روزگاران پیش مرد جوان و نجیبی راه سفر در پیش گرفت. مرد جوان با اسب سفر میکرد.
بخوانیدقصه ایرانی: “راه و بیراه” عاقبت دوست بدعهد و پیمان
یکی بود یکی نبود، در شهری مردی بود راست و درست جوانمرد، در میان مردم معروف به «راه».
بخوانیدقصه بنگلادشی: “کلاغ و گنجشک” حکایت دوست ناباب
روزی، روزگاری گنجشکی با کلاغی دوست شد.
بخوانیدقصه کودکانه: عصر حجرِ پرنده کوچولو
یک روز تعطیل وقتی فِرِدی فِلینستون در میان ننوی پِبِل مشغول چرت زدن بود زنش ویلما از خانه خارج شد و گفت: فردی بیا کارت دارم!
بخوانیدقصه کودکانه: علاءالدین و چراغ جادو
در روزگاران کهن در سرزمینی دوردست، خیاط بینوایی زندگی میکرد به نام مصطفی.
بخوانیداستفاده از جواهرات از چه زمانی آغاز شد؟
مردم عادی، غالباً جواهرات را چیزی گرانقیمت میدانند که از نایابترین و زیباترین فلزها و سنگهای گرانبها ساخته میشود.
بخوانیدچرا وقتی کسی عطسه میکند میگوییم «عافیت باشد»؟
هرگاه دوستی عطسه کند میگوییم «عافیت باشد». آلمانیها میگویند «سلامت باشید».
بخوانیدطالع بینی چگونه پدید آمد؟
زایچه یا طالع نما چیست؟ زایچه نمودار یا جدولی است از اجرام آسمانی که موقعیت نسبی خورشید، ماه، ستارگان و سیارات را در زمانی معین نشان میدهد.
بخوانیدواحدهای اندازهگیری چگونه به وجود آمد؟
سالهای سال پیش از به وجود آمدن واحدهای اندازهگیری، انسان یکچیز را برحسب یکچیز آشنای دیگر اندازه میگرفت؛
بخوانید