Classic Layout

داستان-کودکانه-پیپین،-پرنده‌ی-کوچک

داستان کودکانه: پیپین، پرنده‌ی کوچک

پیپین پرنده‌ی کوچکی بود که در جنگل زندگی می‌کرد. یکی از روزها یک مرغ دریایی به او گفت: «پیپین، زندگی تو باید خیلی خسته‌کننده باشه ... فقط از یه درخت به درخت دیگه پرواز می‌کنی، بدون این‌که جایی رو ببینی؟

بخوانید
کتاب داستان مصور کودکانه ملکه برفی

داستان مصور کودکانه: ملکه برفی || کای و گیلدا در سرزمین برف‌ها

در شهر کوچکی، پسری به نام «کای» و دختر کوچولویی به نام «گیلدا» همسایه بودند. آن‌ها مثل خواهر و برادری مهربان باهم بازی می‌کردند. هر دو باهم باغچه‌ای درست کرده بودند که در آن گل رز می‌کاشتند.

بخوانید
کتاب داستان مصور کودکانه شاهزاده اوزما از شهر اُز

داستان مصور کودکانه: شاهزاده اوزما از شهر اُز || دوروتی و بیلینا

دوروتی و عمو هنری سوار کشتی شدند تا به کشور استرالیا سفر کنند. سفر طولانی آن‌ها ادامه داشت تا اینکه یک روز ناگهان هوا طوفانی شد. موج‌های دریا تکان‌های شدیدی به کشتی وارد کردند.

بخوانید
کتاب داستان مصور کودکانه شنگول‌ و منگول

داستان مصور کودکانه: شنگول‌ومنگول || بزبزقندی و هفت‌تا بره‌اش

یکی بود، یکی نبود. دشت سرسبزی بود. در گوشه این دشت بزرگ، بزبزقندی با هفت بزغاله‌اش به‌خوبی و خوشی زندگی می‌کرد. اسم یکی از بزغاله‌ها شنگول، دیگری منگول و سومی حبه انگور بود.

بخوانید
کتاب داستان مصور کودکانه جادوگر شهر از

داستان مصور کودکانه: جادوگر شهر اُز || دوروتی در شهر زمرد

روزی و روزگاری، دختر یتیمی به اسم «دوروتی» با عمو و زن‌عمویش زندگی می‌کرد. کلیه آن‌ها در میان یک چمنزار بزرگ و قشنگ بود. دوروتی هرروز، از صبح تا شب با سگ کوچولویش، توتو، بازی می‌کرد.

بخوانید
داستان مصور کودکانه لباس جدید پادشاه

داستان مصور کودکانه: لباس جدید پادشاه || پاداش راستگویی و تذکر

در زمان‌های خیلی‌خیلی دور، پادشاهی بود که دلش می‌خواست همیشه لباس‌های خوب بپوشد. خیاط‌های مخصوص شاه، هرروز یک لباس تازه برای او می‌دوختند. روزی رسید که خیاط‌های او دیگر نتوانستند لباسی با شکل تازه برایش بدوزند.

بخوانید