Classic Layout

قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-دانش-و-پاداش

قصه‌ آموزنده: دانش و پاداش || قصه‌های قابوس‌نامه

یک روزی بود و یک روزگاری. یک روز پیرزنی پرسان پرسان به سراغ بزرگمهر حکیم آمد و در حضور جمعی که آنجا بودند مسئله‌ای پرسید. بزرگمهر فکری کرد و گفت: «نمی‌دانم. باید مطالعه کنم و فکر کنم و جواب مسئله را پیدا کنم.»

بخوانید
قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-خلیفه-و-حاکم

قصه‌ آموزنده: خلیفه و حاکم || قصه‌های قابوس‌نامه

یک روزی بود و یک روزگاری. در روزگار قدیم، یکی از کسانی که از طرف خلیفه در شهری حاکم بود بنای ظلم و بیداد را گذاشت و همه‌ی سعی خود را به پر کردن جیب خود و جمع‌کردن مال گماشت...

بخوانید
قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-جوانمرد-بامعرفت1

قصه‌ آموزنده: جوانمرد بامعرفت || قصه‌های قابوس‌نامه

یک روزی بود و یک روزگاری. در یک روز تابستان، در یک ده کوهستانی که ییلاق اهالی شهر بود برای یکی از عیاران کوهستان جشن «گل‌ریزان» بر پا کرده بودند و همه سرشناسان و پهلوانان و هنرمندان و عیاران را دعوت کرده بودند تا ساعتی به شادمانی بگذرانند.

بخوانید
قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-نان-و-حلوا

قصه‌ آموزنده: نان و حلوا || قصه‌های قابوس‌نامه

یک روزی بود و یک روزگاری. در یکی از روزهای زمستان، یکی از علمای معروف برای نماز ظهر به مسجد رفت و در صحن مسجد قدری در آفتاب ایستاد تا گرم شود و در کنار آفتاب چهار پسربچه از شاگردان بازار نشسته بودند و ناهار می‌خوردند.

بخوانید
قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-گواهی-درخت

قصه‌ آموزنده: گواهی درخت || قصه‌های قابوس‌نامه

یک روزی بود و یک روزگاری. مردی صد سکه طلا به کسی قرض داده بود و سند نگرفته بود و وقتی مطالبه کرد بدهکار حاشا کرد و گفت: «چه حسابی؟ چه کتابی؟» ناچار مدعی پیش حاکم رفت و شکایت کرد.

بخوانید
قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-شیر-و-آب

قصه‌ آموزنده: شیر و آب || قصه‌های قابوس‌نامه

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد گله‌دار بود که هزار گوسفند داشت و آدم نادرستی بود که حلال را از حرام نمی‌شناخت؛ اما چوپانی که برای گوسفندان او شبانی می‌کرد پارسا و درستکار بود.

بخوانید