روزی بود، روزگاری بود. یک روز حضرت عیسی علیهالسلام با چند نفر از همراهان از راهی میگذشت و به جایی رسیدند که لاشه سگ مردهای افتاده بود.
بخوانیدClassic Layout
قصههای شیخ عطار: جنس کمیاب و گران || سلطان محمود و خارکن
روزی بود، روزگاری بود. یک روز سلطان محمود غزنوی با امیران لشکر خود بهقصد شکار به صحرا رفت. در کنار تپهای سرسبز و پردرخت که دیدن آن از دور آسان بود، قرارگاهی ترتیب دادند و چادر سلطان را بر سر پا کردند. خدمتکاران به تهیه ناهار مشغول شدند و لشکریان به دیدبانی راهها گماشته شدند
بخوانیدقصههای قرآن: داستان حضرت محمد (ص) || از یتیمی تا پیامبری
محمد (صلیالله علیه و آله) از قبیلۀ قریش، از خانواده بنیهاشم در سال ۵۷۱ میلادی (سال معروف به عامالفیل) در روز هفدهم ماه ربیعالاول در مکه متولد شد.
بخوانیدقصههای قرآن: داستان اصحاب فیل || نابودی دشمنان کعبه
ابرهه دستور داد در صنعای یمن معبد بزرگی از سنگهای رنگین ساختند و طاقها و رواقهای بلند پرداختند و فرشهای گرانبها انداختند و مشک و عود و عطر و عنبر پاشیدند و پردههای زرباف کشیدند...
بخوانیدقصههای قرآن: داستان لقمان حکیم
لقمان مردی باریکاندام و سیاهپوست و زشترو بود. از خانواده و خویشان او هیچکس مشهور نیست. خاندان او مردمی تهیدست و اهل کار و زحمت بودند و بهدرستی معلوم نیست که در چه زمانی زندگی میکردند.
بخوانیدقصههای قرآن: داستان حضرت عیسی || مردی از نسل آدم (ع)
روزگار بنیاسرائیل -که بر دین موسی بودند و دوره عظمت داود و سلیمان بر آنها گذشته بود- دوباره نا به سامان شد. یکی از بندگان خوب و باایمان خدا که نامش عمران بود و خادم بیتالمقدس بود دراینباره خیلی فکر میکرد و آرزو میکرد که خدا فرزندی به او بدهد
بخوانیدقصههای قرآن: داستان اصحاب کهف || طولانیترین خواب جهان
اصحاب کهف چند تن از مردم خوب و نیکوکار بودند که در زمان دقیانوس زندگی میکردند. دقیانوس پادشاهی نیرومند بود که مانند فرعون و نمرود و شداد به خدای یگانه عقیده نداشت و با بتپرستان همفکری میکرد و کمکم جاہ و جلال و دستگاه بزرگی پیدا کرد و مغرور شد و ادعا کرد که: «خدای روی زمین منم.»
بخوانیدقصههای قرآن: داستان حضرت یونس || یونس در کام نهنگ
یونس فرزند «متّا» یکی از پیغمبران بود که به هدایت مردم «نینوا» فرستاده شد. یونس مدتها مردم را پند داد و به پرستش خدای یگانه و به احکام دین دعوت کرد اما مردم سخنان او را قبول نکردند.
بخوانیدقصههای قرآن: داستان بهشت شدّاد
شداد از قوم عاد و ثمود بود و او هم مانند نمرود و فرعون پادشاهی زورمند و زورگو بود و بتپرست بود و به خدا عقیده نداشت و بعدازآنکه پایۀ دولتش محکم شد و بر مردم روزگار خود مسلط شد ادعا کرد که «هیچکس از من بالاتر نیست.»
بخوانیدقصههای قرآن: داستان حضرت سلیمان || از پادشاهی اجنّه تا تخت بلقیس
سلیمان پسر داود و جانشین او بود. مردم از زمان کودکی سلیمان از خوبی و دانایی و عدالتخواهی او خبر داشتند و سلیمان در آغازِ جوانی بود که به پادشاهی رسید و به پیغمبری هم برگزیده شد.
بخوانید