Classic Layout

قصه‌های شیخ عطار: حماسۀ گنجشکی || گنجشک لاف‌زن و حضرت سلیمان

قصه‌های شیخ عطار: حماسۀ گنجشکی || گنجشک لاف‌زن و حضرت سلیمان

روزی بود، روزگاری بود. یک روز حضرت سلیمان با لشکر خود از صحرایی می‌گذشت، در صحرا پرندگان روی درخت‌ها به کار و زندگی خود مشغول بودند و روی یکی از درخت‌ها هم گروهی گنجشک‌ها جمع شده بودند، از این شاخه به آن شاخه می‌جَستند و با صدای خود غوغایی بر پا کرده بودند.

بخوانید
قصه‌های شیخ عطار: ریش عابد || تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

قصه‌های شیخ عطار: ریش عابد || تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

روزی بود، روزگاری بود. در زمان حضرت موسی یک مرد عابد زاهد بود که از مردم کناره گرفته بود و شب و روز عبادت می‌کرد؛ اما خودش هم می‌فهمید که در این عبادت کردن و نمازخواندن و دعا خواندن ذوقی و حالی که باید داشته باشد ندارد.

بخوانید
قصه‌های شیخ عطار: یکی بود دوتا نبود || عاشقی عقل و جسارت می‌خواهد

قصه‌های شیخ عطار: یکی بود دوتا نبود || عاشقی عقل و جسارت می‌خواهد

روزی بود، روزگاری بود. در زمان قدیم حاکم یکی از شهرها دختری داشت که خیلی زیبا بود و خواستگاران فراوان داشت. گاه‌گاه یکی از دوستان حاکم موضوعی را بهانه می‌کردند و رشته حرف را به عروسی و ازدواج می‌کشیدند و از کسی نام می‌بردند که جوان شایسته‌ای است و چنین است و چنان است...

بخوانید
قصه‌های شیخ عطار: کودک ماهیگیر و سلطان محمود

قصه‌های شیخ عطار: کودک ماهیگیر و سلطان محمود

روزی بود، روزگاری بود. یک کودک سیاه‌پوست فقیر بود که چند برادر و خواهر کوچک‌تر داشت. پدرش از دنیا رفته بود و مادرش جز خانه‌داری کاری نداشت و این کودک که بزرگ‌تر از همۀ بچه‌ها بود روزها می‌رفت کنار دریا ماهی می‌گرفت

بخوانید
قصه‌های شیخ عطار: جنس کمیاب و گران || سلطان محمود و خارکن

قصه‌های شیخ عطار: جنس کمیاب و گران || سلطان محمود و خارکن

روزی بود، روزگاری بود. یک روز سلطان محمود غزنوی با امیران لشکر خود به‌قصد شکار به صحرا رفت. در کنار تپه‌ای سرسبز و پردرخت که دیدن آن از دور آسان بود، قرارگاهی ترتیب دادند و چادر سلطان را بر سر پا کردند. خدمتکاران به تهیه ناهار مشغول شدند و لشکریان به دیدبانی راه‌ها گماشته شدند

بخوانید
قصه‌های قرآن: داستان اصحاب فیل || نابودی دشمنان کعبه

قصه‌های قرآن: داستان اصحاب فیل || نابودی دشمنان کعبه

ابرهه دستور داد در صنعای یمن معبد بزرگی از سنگ‌های رنگین ساختند و طاق‌ها و رواق‌های بلند پرداختند و فرش‌های گران‌بها انداختند و مشک و عود و عطر و عنبر پاشیدند و پرده‌های زرباف کشیدند...

بخوانید