Classic Layout

قصه-های-لافونتن-داستان-شیر-پیر

قصه‌های لافونتِن: داستان شیر پیر || خدا هیچ بنده‌ای را خوار نکند!

داستان آموزنده: شیری که در جنگل، پادشاه و زورمندتر از همه بود. پس از مدتی پیر شد و ناتوانی بر او چیره گردید. ناچار از شکار بازماند و دیگر نمی‌توانست شکار کند و غذای خود و اطرافیان خود را فراهم کند.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-زنجره-و-مورچه

قصه‌های لافونتِن: داستان زنجره و مورچه| از امروز به فکر فردا باش

داستان آموزنده: زنجره حشرۀ آوازه‌خوان و دوره‌گرد است. همۀ فصل بهار و تابستان که هوا خوب است مشغول ولگردی و آوازه‌خوانی است و هرچه گیرش می‌آید می‌خورد و دل‌خوش، زیر آواز می‌زند.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-گوزن-و-درخت-انگور

قصه‌های لافونتِن: داستان گوزن و درخت انگور || سزای نمک نشناسی

داستان آموزنده: یک شکارچی گوزنی را نزدیک جنگل دید و برای اینکه شکارش کند او را دنبال کرد. گوزن به‌شتاب خود را به جنگل رساند و در پی جایی می‌گشت که خود را از چشم شکارچی پنهان کند.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-گربه-راسو-و-خرگوش-گربه-عابد

قصه‌های لافونتِن: داستان گربه، راسو و خرگوش || قاضی فاسد

داستان آموزنده: خرگوشی چند روزی از خانۀ خود سفر کرد. یک روز راسویی از جلوی خانۀ او می‌گذشت دید کسی در آن نیست. چون خسته بود و جایی را نداشت توی آن خانه منزل کرد. چند روز بعد خرگوش از سفر بازآمد.

بخوانید