Classic Layout

قصه-های-لافونتن-داستان-ماده‌شیر-و-خرس

قصه‌های لافونتِن: داستان ماده‌شیر و خرس || هرکه بد کند بد می‌بیند

داستان آموزنده: ماده‌شیری در جنگل، بچۀ خود را از دست داد. در دوری او آه و ناله‌اش به آسمان‌ها رفت. شب و روز فریاد می‌کشید و زاری می‌کرد و می‌نالید و به آسمان و زمین بد می‌گفت و به همه نفرین می‌کرد

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-خری-که-بت-مقدس-را-می‌برد

قصه‌های لافونتِن: داستان خری که بت مقدس را می‌برد || احترام واقعی

داستان آموزنده: بت مقدسی را که پیروان بسیار داشت بر پشت خری از جایی به جایی می‌بردند. خر از هرکجا می‌گذشت مردم بت‌پرست با دیدن بت به او کرنش کرده با احترام، کلاه از سر برمی‌داشتند

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-گرگ-و-روباه

قصه‌های لافونتِن: داستان گرگ و روباه || فریب حقه‌بازها را نخورید

داستان آموزنده: روباهی از راهی می‌گذشت. شب بود و تاریک و تازه ماه در آسمان پیدا شده بود. ناگاه به چاهی رسید. در آن نگاه کرد. عکس ماه توی آب بود. روباه گرسنه پنداشت که قرص پنیر است.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-دو-بز-نادان-و-لجباز

قصه‌های لافونتِن: داستان دو بز نادان و لجباز || عاقبت غرور و لجبازی

داستان آموزنده: بزهای کوهی که در کوهستان زندگی می‌کنند چالاک و زرنگ و صبور و سخت‌کوش هستند. از خطر و بلندی و برف و بوران نمی‌ترسند. آن‌ها زندگی آزاد را دوست دارند و باهم کوه و کمر را زیر پا می‌گذارند.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-شیر-پیر

قصه‌های لافونتِن: داستان شیر پیر || خدا هیچ بنده‌ای را خوار نکند!

داستان آموزنده: شیری که در جنگل، پادشاه و زورمندتر از همه بود. پس از مدتی پیر شد و ناتوانی بر او چیره گردید. ناچار از شکار بازماند و دیگر نمی‌توانست شکار کند و غذای خود و اطرافیان خود را فراهم کند.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-زنجره-و-مورچه

قصه‌های لافونتِن: داستان زنجره و مورچه| از امروز به فکر فردا باش

داستان آموزنده: زنجره حشرۀ آوازه‌خوان و دوره‌گرد است. همۀ فصل بهار و تابستان که هوا خوب است مشغول ولگردی و آوازه‌خوانی است و هرچه گیرش می‌آید می‌خورد و دل‌خوش، زیر آواز می‌زند.

بخوانید