روزگاری مردی مجسمهای چوبی از هِرمِس ساخت و آن را برای فروش به بازار برد. ازآنجاکه پس از مدتی، خریداری به سراغ او نیامد
بخوانیدClassic Layout
قصه آموزنده ازوپ: راه رفتن با شکم || فقر و گرسنگی، مانع پیشرفت است
شکم و پاها باهم بگومگو میکردند که کدامیک قویترند. پاها اصرار داشتند که آنها قویترند.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: راندهشده || بهتر است از بعضیها هدیه نگیریم
به هنگام ازدواج زئوس، هر جانوری هدیهای درخور توان خود برای او برد. مار نیز گلی به دهان گرفت و با آن به آسمان خزید؛
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: از کاه کوه ساختن || جنگ، عامل همۀ آسیبهاست
هرکول از کورهراهی میگذشت که چشمش به چیزی شبیه سیب افتاد. او پایش را روی آنچه دیده بود گذاشت تا آن را له کند؛ اما آنچه زیر پایش بود، دو برابر قبل بزرگ شد.
بخوانیدداستان کودکانه: آقا کوچولوی شجاع || شجاعت، فقط نترسیدن نیست!
آقا کوچولوی شجاع بهاندازۀ آقا کوچولوی پرزور، قوی نیست. او به بلندی آقا کوچولوی قدبلند هم نیست؛ اما هیچیک از اینها مانع از شجاع بودن او نمیشود.
بخوانیددلیل کرش و بسته شدن فتوشاپ نسخه Adobe Photoshop CS4 ME پس از اجرا
من از فتوشاپ قدیمی نسخه Adobe Photoshop CS4 ME معروف به فتوشاپ 11 خاورمیانه که حدود 100 مگابایت حجم دارد برای ویرایش تصاویر داستان های ساسیت استفاده می کنم.
بخوانیدداستان کودکانه: تمساح خنده رو || آموزش مسواک زدن به کودکان
داستان آموزنده: یکی بود، یکی نبود، یک تمساح خیلی مهربان بود که دوست داشت با مردم رفتوآمد داشته باشد، با آنها حرف بزند و به مهمانی برود.
بخوانیدقصههای ازوپ: تابستان و زمستان | خوب باش تا همه به یادت باشند!
زمستان، بهار را سرزنش میکرد و به او میگفت: «وقتی تو از راه میرسی هیچکس لحظهای آرام ندارد. برخی به چمنزارها یا به جنگلها میروند و مشغول چیدن گلها و گیاهان میشوند.
بخوانیدقصههای ازوپ: هنرِ ظریفِ ترغیب || زبان خوش بهتر از زبان زور است!
خورشید و باد شمال بر سر زور و قدرت خود بگومگو میکردند. آن دو سرانجام به این نتیجه رسیدند که هر کس بتواند لباسهای مسافری را از تن او بیرون بیاورد قویتر از دیگری است.
بخوانیدقصههای ازوپ: خمیدن در برابر توفان | مشکلات زندگی برای حل کردن است!
درختی زیتون با شاخهای نی دربارۀ قدرت و تابوتوان خود بگومگو میکردند. وقتی درخت زیتون به نی گفت که او ضعیف است و در برابر هر بادی کمر خم میکند
بخوانید