جادۀ دهکدۀ سبز از روی تپه میگذشت. بالای تپه در یک خانۀ پاکیزه، پیرمردی تروتمیز زندگی میکرد. با خواندن این داستان درمییابید چرا به او جادوگر دهکدۀ سبز میگفتند.
بخوانیدClassic Layout
شعر کودکانه: این باغوحش قشنگه، حیووناش رنگارنگه || آموزش نام حیوانات
برای پِرسی طوطی امروز یه روز شاده تولدش امروزه شده براش آماده
بخوانیدداستان کودکانه: قایمموشک || وینی پو، ببری و کریستوفر رابین
یک روز بعدازظهر، ببری به بچه کانگورو گفت: «بیا قایمموشک بازی کنیم» بچه کانگورو با ناراحتی گفت: «اما تو همیشه مرا پیدا میکنی، من هیچوقت برنده نمیشوم.»
بخوانیدقصه کودکانه: داستان کوسه || اُسکار، کوسهها را شکست میدهد
در زیر اعماق دریا جایی هست که ماهیان در لابهلای صخرهها برای خود شهری بنا کردهاند. رییس این مجموعهی بزرگ، کوسهای سفیدرنگ و بزرگ به نام «دان لینو» است که در یک کشتی غرقشده زندگی میکند.
بخوانیدقصه خیالی کودکان: علاءالدین و چراغ جادو
در روزگاران قدیم، در شهری به اسم «آگرابا» [عقربه] پسری زندگی میکرد که خیلی فقیر و بیچاره بود؛ اما این پسر، قلبی مهربان و چهرهای دوستداشتنی داشت. مردم کوچه و بازار او را علاءالدین صدا میکردند.
بخوانیدداستان کودکانه: آقا کوچولوی نامرتب || بچهها باید تمیز و مرتب باشند
آقا کوچولوی نامرتب یکی از نامرتبترین آدمهای روی زمین بود. او ظاهری بسیار کثیف و نامرتب داشت. هر جا که میرفت، اثرانگشتان کثیفش را بر جای میگذاشت.
بخوانیدداستان کودکانه: آقا کوچولوی بامزه در باغوحش
آقا کوچولوی بامزه در یک قوری زندگی میکرد. این قوری بزرگ، یک اتاقخواب، یک حمام، یک آشپزخانه و یک اتاق پذیرایی داشت. آنجا جای مناسبی برای آقا کوچولوی بامزه بود.
بخوانیدقصههای ازوپ: گلِ خزان ندیده || شاید تو از دیگران خوشبختتر باشی!
گل همیشهبهاری که کنار گلسرخی روییده بود به گل سرخ گفت: «تو چقدر دوستداشتنی هستی. تو چقدر در چشم آدمیان و خدایان عزیزی!
بخوانیدقصههای ازوپ: پیشگوی نادان | اگر بیلزنی، باغچۀ خودت را بیل بزن
پیشگویی در بازار نشسته بود و کسبوکار پررونقی داشت. ناگهان مردی از راه رسید و به او خبر داد که درِ خانهاش از لولا در آمده و داروندار او به غارت رفته است.
بخوانیدقصههای ازوپ: غرور خرکی || گاهی، احترام به تو به خاطر خودت نیست!!
خری که مجسمۀ یکی از خدایان را بارش کرده بودند، با خرکچی خود داخل شهر شدند. هنگام عبور خر از درون شهر، مردم با دیدن مجسمه به حالت احترام میایستادند؛
بخوانید