Classic Layout

کتاب داستان نوجوانه عبدالله زمینی و عبدالله دریایی (22)

کتاب داستان نوجوانه: عبدالله زمینی و عبدالله دریایی || سفر به اعماق دریا

در روزگار قدیم، ماهیگیری به نام عبدالله با زن و فرزند خود در نزدیک دریا زندگی می‌کرد. عبدالله آن‌چنان فقیر بود که غالباً خود و همسر و نه بچه‌اش گرسنگی می‌کشیدند. زمانی که داستان ما شروع می‌شود، مدت‌ها بود که عبدالله حتی یک ماهی هم صید نکرده بود.

بخوانید
یادداشت-های بی تعارف-مدیر-سایت-قصه-و-داستان-کودکانه-ایپابفا--

من و بازتولید محتوا: ماجراهای وروجک و …

از دیروز مشغول بازتولید مجموعه داستان‌های «وروجک» بودم. کل عملیات بازتولید این مجموعه چالش‌برانگیز بود. متن داستان دو ستونی بود و استخراج متن (او سی آر) آن نیازمند مهارت‌های خاصی بود. دشوارتر از آن، بازتولید تصاویر در محیط فتوشاپ بود

بخوانید
کتاب داستان کودکانه وروجک قایق‌سواری می‌کند (37)

داستان کودکانه: وروجک قایق‌سواری می‌کند || دخالت بی‌جا، درست نیست!

وروجک و استاد نجار بعد از مدت‌ها به تعطیلات رفته بودند. استاد نجار فقط روی نیمکت می‌نشست و کتاب می‌خواند. وروجک هم با مرغ و خروس‌ها بازی می‌کرد...وروجک خیلی دلش می‌خواست توی برکه قایق‌سواری کند. تمام پدربزرگ‌های وروجک دریانورد بودند...

بخوانید
کاور کتاب داستان کودکانه وروجک به قصر می‌رود

داستان کودکانه: وروجک به قصر می‌رود || هیچ جا مثل خانه نمی‌شود.

اِدِر نجار ماهری بود و برای وروجک تاب قشنگی درست کرده بود. وروجک ساعت‌ها روی تاب می‌ایستاد و با لذت تاب می‌خورد و در این مدت استاد نجار از قصر شاهزاده خانم صحبت می‌کرد. چند سالی بود که شاهزاده خانمی در نزدیکی استاد نجار زندگی می‌کرد.

بخوانید
کتاب داستان کودکانه: وروجک به باغ‌وحش می‌رود || ماجراهای وروجک 1

کتاب داستان کودکانه: وروجک به باغ‌وحش می‌رود || ماجراهای وروجک

استاد نجار از مدت‌ها قبل به وروجک قول داده بود او را به باغ‌وحش ببرد. ولی هر بار موقعش می‌رسید می‌گفت بعداً می‌رویم. چون می‌ترسید که وروجک با دیدن آن‌همه حیوان بازهم خرابکاری کند. وروجک می‌گفت: «من خرابکاری نمی‌کنم. فقط دلم می‌خواهد زرافه‌ها، شیرها و ببرها را ببینم.

بخوانید
داستان کودکانه: وروجک بازرس می‌شود || در را به روی غریبه‌ها باز نکن! 2

داستان کودکانه: وروجک بازرس می‌شود || در را به روی غریبه‌ها باز نکن!

یک روز استاد اِدِر روی صندلی چوبی‌اش نشسته بود و روزنامه می‌خواند. او عادت داشت که هر نوشته‌ای را با صدای بلند بخواند. توی روزنامه نوشته‌شده بود که یک نفر خودش را به‌دروغ مأمور گاز معرفی کرده بود. بعد با این حیله وارد خانۀ یک پیرمرد شده و همه پول‌های آن بیچاره را دزدیده بود...

بخوانید
داستان کودکانه: وروجک! آتش بازی نکن! || آتش بازی خطرناک است! 3

داستان کودکانه: وروجک! آتش بازی نکن! || آتش بازی خطرناک است!

یکی از روزهای سرد پاییز بود. استاد «اِدِر» برای اولین بار در آن سال تصمیم گرفت بخاری کارگاه را روشن کند. او از بخاری، بعضی وقتها برای سوزاندن چوبهای اضافه هم استفاده می‌کرد. استاد اِدِر با کبریت، بخاری را روشن کرد. وروجک از ترق و تروق کردن آتش خیلی خوشش آمد.

بخوانید