یکی بود یکی نبود. زیر این طاق کبود، چشمه و دریا بود، جنگل و صحرا بود، مهتاب و ستاره بود، ابر پاره پاره بود و دهی بود قشنگ، کوچه هاش دراز و تنگ، خانه ها خشت و گلی، تپه ها به رنگ سبز مخملی، پیرهن رودخونه اش آبی بود...
بخوانیدClassic Layout
قصه صوتی کودکانه: شرور و شیطونکها || داستان شکست شیطان
آن روزها که هنوز آفریدگار زمین و زمان و به وجود آورنده آسمانها و موجودات، خلقت «آدم» را شروع نکرده بود، «شیطان» فرشتهای بود از فرشتگان خدا، بنده و عبادتکننده او و فرمانبردار و پاک و مورد لطف پروردگار متعال.
بخوانیدقصه صوتی تُرُب || داستان یک تربچه، نوشته بیژن مفید
داستان یک تربچه
بخوانیدقصه صوتی: یک کلاغ و چهل کلاغ
توی یک بیشه، 40 تا کلاغ که با همدیگه قوم و خویش بودند برای خودشان لانه درست کرده بودند و کنار هم زندگی می کردند....
بخوانیدقصه صوتی: زادگاه خونین || سرگذشت واقعی رزمندۀ چهارده ساله
قصه صوتی زادگاه خونین داستانی از انقلاب تا جبهه و فراسوی آن (صدا با کمی تاخیر پخش میشود. صبور باشید.)
بخوانیدقصه صوتی: زنبور بیباک || هوشیار و ملکه جدید
یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. توی یک دشت سرسبز خرم که انواع گلها و گیاهان وجود داشت زنبورهای عسل برای خودشان روی درختی کندوهایی درست کرده بودند و زندگی میکردند.
بخوانیدقصه صوتی زورو با صدای اصلی گویندگان فیلم زورو || بخش 1 و 2 کامل
در سال 1820، لُس آنجلس به اسپانیا تعلق داشت. این داستان، جدال زورو با سربازان حاکم ظالمی است که بر آن سرزمین حکومت میکرد.
بخوانیدداستان آموزنده کودکان: ترس فینگیل || از سایهها نترس!
یکی بود یکی نبود. یک روز دوست فینگیل که بچۀ شیطونی بود به فینگیل گفت که شبها توی خونه ها هیولا و دیو میاد و همۀ عروسکها و وسایل خونه زنده میشن و شروع به حرکت میکنن.
بخوانیدداستان آموزنده کودکان: رگال، عقابی که از بلندی میترسید!
در دوردستها، آنسوی علفزارها و کوهسارها، جنگلی بود سرسبز و پر از جانورهای کوچک و بزرگ که بعضیشان زیر خاک زندگی میکردند، بعضیشان توی دشت و بعضی هم بالای درخت، لابهلای شاخ و برگها...
بخوانیدداستان آموزنده کودکان: پسری که از شب نمیترسد!
همهجا تاریک است و من هیچچیز را نمیبینم. من نمیدانم چه چیزی اینجا، آنجا، یا هر جای دیگر هست. اما... صبر کن. من میتوانم شبها هم شجاع باشم.
بخوانید