اسم این دختر، سارا است. سارا دختر خیلی خوبی است. او یک خواهر کوچولو دارد. اسم خواهر سارا، سحر است. سحر دو سال دارد. سارا با سحر خیلی مهربان است. او سحر را خیلی دوست دارد. خیلی هم مراقب او است.
بخوانیدClassic Layout
خطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید!
اسم این پسر، سامان است. او پسر خیلی خوبی است. چون وقتی به خیابان میرود خیلی مراقب است تا اتفاق خطرناکی برایش نیفتد. او برای رفتوآمد در خیابان خیلی چیزها میداند.
بخوانیدداستان آموزنده کودکان: امام جعفر صادق (ع) || کودکیِ یک بزرگ
امام زینالعابدین (ع) در خانهی خود، در مدینه منتظر بود. فرزندش، محمد، در سفر بود و عروسش، اُم فَروَه، در حال زایمان. دلش میخواست که همسرش در آن روز که هفدهم ربیعالاول سال هشتادوسه ی هجری بود از راه میرسید، به او دلداری میداد
بخوانیدگنجشکک: داستان آموزنده برای خردسالان
گنجشکک، گنجشک کوچولویی بود که در بالای درختی زندگی میکرد. گنجشکک صبح تا غروب از این درخت به آن درخت و از سر این بوته به سر آن بوته میپرید و از میوهها و دانهها و حشراتی که پیدا میکرد میخورد.
بخوانیدآهنگ قدیمی: گنجشکک اشی مشی || با صدای فرهاد
گنجشگکِ اشی مشی●♪♫ لبِ بومِ ما، مشین●♪♫ بارون میاد؛ خیس میشی…●♪♫ برف میاد؛ گوله میشی…●♪♫
بخوانیدداستان آموزشی کودکان: در شب و تاریکی || از تاریکی نترس!
سامان از حیاط تاریک نمیترسد. او وقتی میخواهد وارد حیاط تاریک شود با خودش میگوید: «حیاط تاریک که ترسی ندارد.» سامان در تاریکی شب از گربه نمیترسد.
بخوانیدداستان آموزنده: اردشیر و درخت زندگی || داستانی از مثنوی معنوی
روزی بود و روز گاری، شهری بود و شهریاری، شهریاری که همیشه آرزو داشت عصرش جاویدان باشد و تا آخر زمان جوان و سالم بماند و پادشاهی کند. یک شب که اتفاقاً شب یلدا هم بود پادشاه، دانشمندان و حکیمان را به قصرش دعوت کرد تا شبنشینی کنند
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مری پاپینز || مهربانترین پرستار کودک
اسم من برتئه! من یه دورهگرد هستم. هرروز یه شغلی دارم. یه روز بادابادکفروشم. یه روز دودکش پاک میکنم. یه روز نقاش تابلوهای پیاده رو. امروز هم هوس کردم یه ارکستر یه نفری باشم. دنبال من بیاید! لندن این موقع سال خیلی تماشاییه!
بخوانیدقصه صوتی: میهمان های ناخوانده || من که واق و واق میکنم برات
در يك ده كوچك ، پیرزنی زندگی می کرد. این پیرزن، يك حياط داشت قد يك غربیل که يك درخت داشت قد يك چوب کبریت. پیرزن، خوش قلب و مهربان بود، بچه ها خیلی دوستش داشتند.
بخوانیدداستان آموزنده کودکانه: آقا برفی || به همدیگه کمک کنیم!
در ابتدای زمستان، دو روز بیشتر به عید کریسمس باقی نمانده بود که برف تندی شروع به باریدن کرد تمام بعدازظهر و در طول شب، هزاران هزار، میلیونها میلیون، بلکه میلیاردها میلیارد دانهی بلوری برف، بیصدا بر زمین نشست.
بخوانید