Classic Layout

قصه کودکانه: خرگوش بازیگوش || در تابستان به فکر زمستان باش! 1

قصه کودکانه: خرگوش بازیگوش || در تابستان به فکر زمستان باش!

آفتاب که به جنگل تابید، برف‌ها نرم شدند. خرگوش بازیگوش، از خواب زمستانی بیدار شد. زمستان تمام شده بود. بهار آمده بود. خرگوش بازیگوش از لانه‌اش بیرون آمد. گرمای خورشید را که حس کرد، با شادی فریاد زد: «دوباره بهار... دوباره بهار... من فکر می‌کردم، دیگر بهار برنمی‌گردد.»

بخوانید
قصه-کودکانه-عنکبوت-کوچولوی-پُرکار

قصه کودکانه: عنکبوت کوچولوی پُرکار || برای جامعه سودمند باشیم

توی یک مزرعه بزرگ، بین حیوانات مختلفی که در هر گوشه زندگی می‌کردند عنکبوت کوچولویی هم لابه‌لای شاخه‌های یک درخت زندگی می‌کرد. عنکبوت کوچولو از صبح تا شب ساکت و بی‌سروصدا تار می‌تنید و تار می‌تنید.

بخوانید
قصه-کودکانه-یک-خانۀ-بزرگ-اندازۀ-یک-جنگل

قصه کودکانه یک خانۀ بزرگ اندازۀ یک جنگل || جشن تولد قورباغه

یکی بود یکی نبود. در برکه‌ای کوچولو و قشنگ، قورباغۀ سبز مهربانی زندگی می‌کرد. خانۀ قورباغه کوچولو روی یک برگ بزرگ نیلوفر، درست وسط برکه بود. برای همین هم خیلی از حیوانات جنگل نمی‌توانستند به خانۀ قورباغه کوچولو بروند و مهمانش بشوند.

بخوانید
قصه-کودکانه-کی-از-همه-مهم‌تر-است؟

قصه کودکانه: کی از همه مهم‌تر است؟ || گفتگوی عقربه های ساعت

ساعت دیواری قدیمی و بزرگی در خانۀ «علی کوچولو» بود که سال‌ها بود کار می‌کرد و وقت را به همه نشان می‌داد. پدر و مادر علی و خواهر و برادر بزرگ‌ترش هرروز از روی این ساعت، زمان را می‌فهمیدند و به کارهایشان می‌رسیدند.

بخوانید
کتاب داستان آموزنده حضرت عیسی علیه‌السلام (24)

داستان زندگی حضرت عیسی علیه‌السلام || پیشوایان راستین

این است آنچه برای مریم، دختر عِمران، روی داد. یک روز مریم مقدس از دهکده بیرون رفت تا خود را شستشو دهد. وی دور از مردم، در کنار رودخانه‌ای برای خویش پرده‌ای زد. همه‌جا آرام بود، جز آوای لغزش آب‌ها که در جوی می‌لغزیدند، صدایی شنیده نمی‌شد.

بخوانید
کتاب قصه کودکانه حسنی و گل‌باقالی (12)

کتاب شعر کودکانه: حسنی و گل‌باقالی

یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، میان یک دشت قشنگ، پر از گل‌های رنگارنگ، پر از پروانه‌های خال‌خالی، یک گوسالۀ کوچولو به اسم «گل‌باقالی» نشسته بود گریه می‌کرد. «گل‌باقالی» غمگین بود. چشم‌های قشنگش از اشک سنگین بود. می‌دانید چرا گریه می‌کرد؟

بخوانید
کتاب داستان کودکانه علمی تخیلی حسنی و آرزوهای بزرگ (جلد دوم) (12)

قصه کودکانه علمی تخیلی: حسنی و آرزوهای بزرگ

گاهی اوقات که [حسنی] افسانه‌های قدیمی را می‌خواند خودش را در فضای آن دوران حس می‌کرد و آرزو داشت که روزی اتفاقی بیفتد که انسان‌ها با خواندن افسانه‌ها وارد زمان خاص آن‌ها شوند و زندگی مردم گذشته‌های دور را از نزدیک حس کنند و مدتی با آن‌ها به سر ببرند. آیا چنین اتفاقی ممکن است؟

بخوانید