Classic Layout

قصه-کودکانه-جیرجیرک-کوچولو

قصه کودکانه: جیرجیرک کوچولو || هرکسی را بهر کاری ساختند.

جیرجیرک چشم‌های کوچولو و قشنگش را باز کرد و دید وقتش شده، موقع جیرجیر کردن است. جیرجیرک کوچولو همین‌که می‌دید خورشید خانم می‌رود تا بخوابد، می‌فهمید که شب شده و موقع جیرجیر کردن است.

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-خورشید-و-گل-سرخ

قصه صوتی کودکانه: خورشید و گل سرخ || با صدای: مریم نشیبا

صبح شده بود و خورشید نورش را روی گل سرخ پاشید. ولی گل سرخ هنوز خوابش می‌آمد. او گلبرگش را روی صورتش کشید و خواست بخوابد. خورشید خانم وقتی فهمید که او دوست ندارد زود از خواب بیدار شود، چیزی در گوش گل‌های دیگر گفت ...

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-ساعت-کوچولو-مریم-نشیبا

قصه صوتی کودکانه: ساعت کوچولو || با صدای: مریم نشیبا

پیرمرد مزرعه‌دار یک ساعت باطری دار خریده بود. آقا خروسه با دیدن ساعت پیرمرد خیلی نگران و ناراحت شد. او با خودش گفت: من که صدای خوبی دارم. بال‌وپرهای قشنگی هم دارم. نکنه پیرمرد از دست من خسته شده؟ ...

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-درخت-تنها-و-رود-باریک--مریم-نشیبا-کاور

قصه صوتی کودکانه: درخت تنها و رود باریک || با صدای: مریم نشیبا

درخت مهربانی بود که تک‌وتنها بود. اون چند روز بود که خیلی ناراحت بود چون آب رود دیگر به درخت نمی‌رسید. درخت مهربان داشت کم‌کم خشک می‌شد. اون تمام روز را فکر کرد تا بتواند هر طور شده آب رود را به ریشه‌هایش برساند که ناگهان چند تا پرنده در آسمان دید ...

بخوانید