Classic Layout

قصه-صوتی-قدیمی-کی-از-همه-پرزورتره؟کاور

قصه صوتی کودکانه : کی از همه پرزورتره؟ || قصه گنجشک کوچولو

یکی بود، یکی نبود. یه گنجشک بود. یک گنجشک کوچولو که تازه یک بهار و یک تابستان و یک پاییز از زندگی‌اش گذشته بود؛ این بود که گنجشک کوچولو هنوز برف ندیده بود، یخبندان ندیده بود، از سرما نلرزیده بود...

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-پسرک-چشم-آبی-کاور

قصه صوتی قدیمی: پسرک چشم آبی || با صدای بیژن مفید

پسرك در رختخواب غلتی زد. خنکای سحر از پنجره می‌آمد. آسمان سحر، آبی بود، با ستاره‌های درخشان آبی. پسرك لحاف را روی دوش خود کشید، گرمای رختخواب او را به خواب می‌برد که خروس از انتهای باغ، با صدای جوانش خواند...

بخوانید
قصه صوتی قدیمی: کرم شب تاب 1

قصه صوتی قدیمی: کرم شب تاب

روزی بود و روزگاری بود. چمنزار سبزی بود.چمنزاری پر از پرنده‌های سفید، پر از گل‌های سرخ و پر از پروانه‌هایی که بالهاشون به قشنگی این چمنزار بود. توی این چمنزار، روی علف‌های سبز، زیر یک قارچ سفید، کرم شب‌تاب کوچولویی زندگی می‌کرد...

بخوانید
قصه-صوتی-قدیمی-آهوی-گردن‌دراز-کاور

قصه صوتی قدیمی: آهوی گردن‌دراز || کامل

یکی بود یکی نبود. در کشوری دور، دشت بزرگی بود که آهوان بسیاری در آن زندگی می‌کردند. سرتاسر دشت پر از علفهای سبز و شیرین بود و چشمه‌های آب، آنقدر زیاد بود که هیچ‌وقت آهویی تشنه نمی‌ماند. هرسال بچه آهوهای تازه‌ای به دنیا می‌آمدند و گله‌های آهو هر سال بزرگ و بزرگتر می شدند تا آنکه یک سال، بچه آهویی به دنیا آمد که گردنِ درازی داشت.

بخوانید
قصه-صوتی-روزی-که-خورشید-به-دریا-رفت--کاور

قصه صوتی قدیمی: روزی که خورشید به دریا رفت || خرگوش کوچولو و دریا

خرگوش کوچولو در تمام مدت شب خواب دریا رو می‌دید. قرار بود فردا با پدرش به کنار دریا بره. اونها در جنگل کوچیکی که نزدیک دریا بود زندگی می‌کردند. ولی خرگوش کوچولو تا اون موقع هنوز دریا رو ندیده بود...

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-حیوانات-سحرخیز-کاور

قصه صوتی کودکانه: حیوانات سحرخیز || با صدای: مریم نشیبا

حیوانات صبح زود بیدار می‌شدند تا هر روز با هم صبحانه بخورند. آنها هر روز با هم صبحانه می‌خوردند. ولی یک روز آقا کلاغه کنار صبحانه آمد و منتظر دوستانش شد؛ ولی خبری از آنها نشد که نشد ...

بخوانید
قصه صوتی کودکانه: بادبادک های کوچولو || با صدای: مریم نشیبا 2

قصه صوتی کودکانه: بادبادک های کوچولو || با صدای: مریم نشیبا

مهرداد یک بادبادک صورتی را دید که داشت توی آسمان بالا می‌رفت. او رفت تا برای خودش یک بادبادک آبی درست کند. مهرداد برای بادبادکش چشم و ابرو هم کشید. بادبادک بالا و بالاتر رفت. درست کنار بادبادک صورتی ...

بخوانید
قصه-صوتی-قدیمی-گل-اومد-بهار-اومد--کاور

قصه صوتی قدیمی: گل اومد، بهار اومد || قصه گو: نیکو خردمند

روزی بود، روزگاری بود. تو بیابون خدا، نخودی از نخودها، خونه داشت و زندگی؛ همه چی، هرچی بگی. همه چی از همه جور، روی رَف تنگ بلور، این‌ور رَف، گلاب پاش، اون‌ور رَف، گلاب پاش، ترمه و سوزنی داشت، پارچه‌ی پیرهنی داشت. نخودی نگو، بلا بود. خوشگل خوشگلا بود...

بخوانید