خویِ من بهگونهای است که دوست ندارم هیچکس از دست من دلآزرده شود. گاه پیش میآید کسانی در گرماگرم سَماع، دستافشان و پایکوبان خود را به من میکوبند و یارانم آنها را از من دور میکنند...
بخوانیدClassic Layout
قصه های شیرین فیه ما فیه: جام جواهرنشان لبریز از سرکه
هرکسی که محبوب است، خوب است؛ اما چنین نیست که هرکسی که خوب باشد محبوب هم باشد. به مجنون گفتند: «میخواهی از لیلی خوبتر نیز به تو نشان بدهیم؟»
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: روزهی مرد خَر مُرده
مردی، خرش را گم کرد و در آرزوی یافتن او سه روز روزه گرفت، اما در روز چهارم، خرش را در گوشهای مرده یافت. دلش سخت شکست و آنقدر رنجید که سرش را بهسوی آسمان گرفت و گفت...
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: راز جهانگشایی مغولها
در اندرون آدمی، عشق و درد و بیقراری و خواستهای است که اگر هزاران دنیا از آنِ او شود، بازهم آسایش و قرار نمییابد. مردم در دانش و هنر و اینهمه پیشه پیچیدهاند و باز آرامش ندارند، زیرا چیزی که دل آنها میخواهد، بهآسانی به دست نمیآید.
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: حکایت آن غلام و آن جام زرین
پادشاهی به غلامان خود دستور داد که هر یک جامی بلورین و زرین به کف گیرند، چراکه مهمان بزرگی از راه میرسد. او از خواستنیترین غلام خود نیز خواست که همان کار را بکند.
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: عیسی (ع) در زیر باران
عیسی (علیهالسلام) از بیابانی میگذشت که ناگهان بارانی تند باریدن گرفت. او رفت و در میان لانهی شغالی پناه گرفت، اما از آسمان ندا آمد که: «از لانهی آن شغال بیرون برو که تولههایش با بودن تو نمیآسایند.»
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه مولوی: دریا دریا آب زُلال
مردی بود سخت لاغر و تکیده و کوچک، در دستگاه وزیر، او آنچنان لاغر بود که در نگاه دیگران به گنجشک کوچکی میمانست. همه به چشم حقارت در او نگاه میکردند و خدا را سپاس میگفتند از زیبایی خود؛
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: پرنده و موش
روزی، اتابک گفت: «رومیهای کافر گفتهاند که میخواهیم دخترهای خود را به مسلمانها بدهیم تا دین ما یکی شود و شاید اینگونه مسلمانی از میان برود.»
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: پادشاه و دلقک
پادشاهی بر لب جویی نشسته بود دلتنگ و اندوهگین و نزدیکانش از او هراسان و ترسان، چراکه دلتنگیاش با هیچ نیرنگی گشوده نمیشد. پادشاه دلقکی داشت که با او مهربان بود. نزدیکان پادشاه از او خواستند که به نیرنگی پادشاه را بخنداند.
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: سخن از دل شنیدن
این سخنها برای کسی است که او به سخن نیازمند است تا آن را دریابد. کسی که بدون سخن درمییابد، با او چه نیازی به سخن گفتن است؟ برای چنین کسی، از زمین و آسمان سخن میبارد.
بخوانید