Blog Layout

داستان آموزنده: داود و گولیات / خردمندان بر زورمندان پیروز می شوند

کتابهای طلایی شجاعان کوچک داستان داود و گولیات جالوت

سال‌ها پیش، پادشاهی بر بنی‌اسرائیل فرمانروایی می‌کرد که «شائول» نام داشت. او در دربار خود یک نوازنده‌ی جوان داشت که «داود» صدایش می‌کردند و وقتی‌که شائول خسته یا غمین می‌شد، داود به قصر می‌آمد و برایش ساز می‌زد

بخوانید

داستان آموزنده: هلن کلر / دختر نابینا و ناشنوا که حرف زدن یاد گرفت

کتابهای-طلایی-شجاعان-کوچک-داستان-هلن-کلر

«هِلِن کِلِر»، یک دختر آمریکایی کوچک بود. وقتی‌که نوزده ماه بیشتر نداشت به‌سختی بیمار شد و پس از بیماری، پدر و مادرش پی بردند که دختر کوچکشان دیدگانش را برای همیشه از دست داده. او کر هم شده بود و نمی‌توانست حرف زدن را یاد بگیرد.

بخوانید

داستان آموزنده: چانگ فو و دزدان / پلیس حافظ امنیت ماست

داستان آموزنده: چانگ فو و دزدان / پلیس حافظ امنیت ماست 1

چانگ فو یک پسر چینی، در «مالایا» زندگی می‌کرد. چون پدرش در آنجا به کار سرگرم بود. پدر «چانگ فو» در خانه‌ی یک مالک انگلیسی به نام «رابرتز» آشپزی می‌کرد. آقای «رابرتز» خانه‌ای بیرون از شهر داشت

بخوانید

داستان آموزنده: هانس و سد / هانس فداکار دهکده را نجات می دهد

کتابهای طلایی شجاعان کوچک داستان هلندی هانس و سد

هلند سرزمین همواری است که تپه‌ای در آن دیده نمی‌شود. سرزمینی که برخی نقاط آن پایین‌تر از سطح دریا است و ازاین‌روی، مردم دورتادور کرانه‌های هلند را دیوارهای بلند کشیده‌اند تا از پیشرفت آب دریا به سرزمینشان جلوگیری کنند.

بخوانید