Blog Layout

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست!

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست! 2

ژنرال در طبقه‌ی دوم زندگی می‌کرد و دربان در زیرزمین. بینشان فاصله‌ی زیاد بود، به‌اندازه‌ی تمام طبقه همکف به‌اضافه‌ی اختلاف طبقاتی. با این وصف زیر یک سقف می‌خوابیدند و از خیابان و حیاط پشتی هم یک منظره پیش رو داشتند.

بخوانید

قصه تصویری کودکانه: گردنبند / زنی که دوست داشت زیبا باشد

قصه-تصویری-کودکانه-گردنبند

روزگاری در کشور زیبای فرانسه زن زیبایی به نام ماتیلدا زندگی می‌کرد. او همیشه به‌ظاهر خودش اهمیت می‌داد و نگران بود که نکنه چیزهای زیبایی نداشته باشه. ماتیلدا با یک کارمند ساده به اسم ویکتور که در وزارت آموزش‌وپرورش بود و حقوق مناسبی می‌گرفت ازدواج کرده بود و سعی می‌کرد نگرانی‌های خودش را بروز ندهد.

بخوانید

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه 3

یک‌خانه‌ی اربابی قدیمی بود با خندقی دورتادورش و یک پل متحرک. پل متحرک بیش از آنچه پایین باشد بالا بود، چون مَقدم هر میهمانی گرامی نبود. در قسمت بالای حصارها سوراخ‌هایی بود برای تیراندازی...

بخوانید

قصه تصویری کودکانه: مادر واقعی کیه؟ / مهر مادری

قصه-تصویری-کودکانه-مادر-واقعی-کیه

این موضوع سال‌های خیلی دوری در کشور هند اتفاق افتاد. یک مادر جوان به همراه پسر کوچولوش باید به روستای دوری می‌رفت. برای همین باید از جنگل زیبایی عبور می‌کرد. مادر از این‌که فرزندش به خاطر شنیدن صدای پرنده‌ها هیجان‌زده بود خیلی خوشحال شده بود.

بخوانید