Blog Layout

قصه کودکانه: از چی بترسم از چی نترسم؟

قصه کودکانه: از چی بترسم از چی نترسم؟ 1

سحر بود. جوجه کوچولو از تخم درآمد. به دورو برش نگاه کرد. مادرش را ندید. ترسید و لرزید. این‌طرف و آن‌طرف دوید. خانم مرغه از راه رسید. گفت: «چیه، چی شده عزیز دلم، دسته‌گلم؟ از کی می‌ترسی؟ از چی می‌لرزی؟»

بخوانید

قصه کودکانه: زنبورک وزوزی / بهترین دوست و همبازی من

قصه-کودکانه-زنبورک-وزوزی

یکی بود، یکی نبود. یک زنبورک وزوزی بود که دنبال همبازی می‌گشت. یک روز پر زد و رفت تا رسید به یک شاپرک نازنازی. سلام کرد و گفت: «من زنبور وزوزیم. دنبال یک همبازیم. شاپرک نازنازی، می‌شوی با من همبازی؟»

بخوانید

قصه کودکانه سه تا دوست / کفشدوزک بی خال و شاپرک بی بال

قصه کودکانه سه تا دوست / کفشدوزک بی خال و شاپرک بی بال 3

یکی بود، یکی نبود. یک کفشدوزک بود که خال نداشت. یک شاپرک بود که بال نداشت. یک جیرجیرک هم بود که حال نداشت. یک روز، کفشدوزک بی‌خال و شاپرک بی‌بال و جیرجیرک بی‌حال به هم رسیدند. از حال و احوالِ هم پرسیدند. حرفی زدند و حرفی شنیدند.

بخوانید