Blog Layout

داستان کودکانه: در جستجوی مادر / اردک کوچولو و جوجه های مهربان

قصه-کودکانه-قبل-از-خواب-چینی-در-جستجوی-مادر

اردک سیاه کوچولو مادر نداشت. چون یک جوجه‌ماشینی بود. از روزی که به دنیا آمده بود کارگران کارخانه از او مراقبت می‌کردند. هیچ‌گاه غذایش کم نبود، جایش همیشه گرم و مناسب بود و جای زیادی برای گردش و بازی داشت؛ اما... هیچ‌کس و هیچ‌چیز مادر مهربان او نمی‌شد!

بخوانید

قصه‌ قبل از خواب: علی‌بابا و چهل دزد / بر اساس قصه‌های هزار و یک‌ شب

قصه-قبل-از-خواب-علی‌بابا-و-چهل-دزد

یکی بود یکی نبود. در زمان‌های قدیم نزدیک یکی از شهرهای ایران‌زمین هیزم‌شکن فقیری زندگی می‌کرد به نام علی‌بابا. او روزها برای جمع‌کردن هیزم به جنگل می‌رفت و از فروش آن‌ها زندگی سختی را می‌گذراند. یکی از این روزها که سرگرم جمع‌کردن هیزم بود، صدای سم اسب‌هایی را شنید که نزدیک می‌شدند

بخوانید

قصه ایرانی: تا به نفع تو بود زر بود؟ / معیارهای دوگانه در قضاوت

قصه-شیرین-ایرانی-تا-به-نفع-تو-بود-زر-بود؟

روزی روزگاری در شهری کوچک یک قاضی خسیس و طمع‌کار زندگی می‌کرد. مرد قاضی پسری داشت بسیار شرور و مردم‌آزار که کسی از دست کارهای او در امان نبود. روزی پسر قاضی همین‌طور که در کوچه قدم می‌زد، دید که گربه‌ی همسایه روی دیوار و در آفتاب لم داده و خوابیده است.

بخوانید

قصه ایرانی الاغ تنبل / عاقبت بد تنبلی

قصه-شیرین-ایرانی-الاغ-تنبل

روزی روزگاری مرد هیزم‌شکنی در روستایی زیبا و خوش آب‌وهوا زندگی می‌کرد. مرد هیزم‌شکن در اسطبل خانه‌اش یک الاغ و یک شتر داشت. این دو حیوان ابزار کارش بودند و به‌وسیله‌ی آن‌ها روزگارش را می‌گذراند.

بخوانید

قصه ایرانی: از خودش دیوانه‌تر ندیده بود

قصه ایرانی: از خودش دیوانه‌تر ندیده بود 1

در زمان‌های قدیم مردی دیوانه و مردم‌آزار زندگی می‌کرد، هیچ‌کس از کارهای او آسایش نداشت و او برای همه دردسر درست می‌کرد. مرد دیوانه هر جایی که می‌رفت کسی پا به آنجا نمی‌گذاشت و از ترس او، همه از آنجا فرار می‌کردند. روزی از روزها مرد دیوانه به حمام رفت.

بخوانید

افسانه هندی: راماناندا، سپاهی دلیر / در جستجوی شهر خوشبختی

افسانه-هندی-قدیمی-راماناندا-سپاهی-دلیر

در شهر «برهمن پور» راجه‌ای می‌زیست که شخص بسیار بدخو و ظالمی بود. وی دختری داشت که او را لیلاواتی می‌خواندند. این دختر چون دوازده‌ساله شد آوازه‌ی زیبایی‌اش در همه‌ی کشورهای نزدیک و دور پیچید و چون به سن پانزده رسید، جوانان برجسته و نامی بسیاری برای خواستگاری او نزد پدرش آمدند.

بخوانید

راهنمای رپورتاژ آگهی و تعرفه تبلیغات خدمات و نیازمندی های کودک در سایت ایپاب‌فا

راهنمای-رپورتاژ-آگهی-و-تبلیغات-در-سایت-ایپابفا

درصورتی‌که سایت یا صفحه‌ای در حوزه کودک و مادر دارید، می‌توانید با درج مقاله تخصصی (رپورتاژ آگهی) در سایت ایپاب‌فا، کاربران را از فعالیت‌های خود مطلع سازید.

بخوانید

داستان کودکانه پیش از خواب: دختران خانم ابر / سفر قطره های باران

قصه-کودکانه-قبل-از-خواب-چینی-دختران-خانم-ابر

خانم ابر فرزندان زیادی دارد. فرزندانش قطره‌های کوچک آب هستند. او فرزندانش را با خود در آسمان آبی به پرواز درمی می‌آورد و همراه موسیقی باد آن‌ها را می‌رقصاند. آن‌ها بسیار مهربان‌اند و شاداب.

بخوانید

داستان کودکانه این صدای عجیب‌وغریب چیست؟ / از چیزهای معمولی نباید ترسید

قصه-کودکانه-قبل-از-خواب-چینی-این-صدای-عجیب‌وغریب-چیست؟

«لاودون» تازه پنج سالش تمام شده است. او دختر کوچولوی زیبایی است. صورت سرخ تپل‌مپلی دارد. موهای مشکی و صافی دارد که همیشه شانه کرده است. دختر مؤدب و تمیزی است. خلاصه از آن دخترهایی است که هرکسی دوستش دارد.

بخوانید