ازوپ یک افسانه سرای یونانی بود . قصه ها او بسیار آموزنده است. در این کتاب، سه قصه آموزنده از افسانه های ازوپ را می خوانیم.

بچه ها، هزاران هزار سال پیش جانورانی بر روی زمین زندگی می کردند که امروزه دیگر وجود ندارند. ما به این جانوران، دایناسور می گوییم.

یک روز حیوانات جنگل حسابی نگران بودند چون یک غول ترسناک به جنگل آمده بود. حیوانات با جغد باهوش مشورت کردند و فهمیدند که هیچ غولی وجود ندارد و نباید بیهوده بترسند.

این قصه شعری قشنگ در مورد چهار فصل سال است: بهار، تابستان، پاییز و زمستان . با خواندن این شعر قشنگ و تماشای تصاویر آن، فصل ها را یاد بگیریم.

یک روز علی کوچولولو با مامانش به بازار رفت اما دست مامانش را ول کرد و گم شد....اما آقا پلیس مهربان آمد و ....

این قصه، داستان یک بچه اهوی قشنگ است که مادرش توسط شکارچی ها کشته شده است. در این داستان یاد می گیریم که باید از محیط زیست و حیوانات آن نگه داری کنیم.

کمک کردن به دیگران کار بسیار خوبی است. در این قصه، به اهمیت کمک به همنوع پی می بریم. تازه، دوتا قصه دیگر هم در این کتاب هست که با هم می خوانیم.

آیوانهو داستانی از دوران شوالیه هاست. روزگاری که رابین هود در جنگل شروود علیه ستم نرمان ها می جنگید و آیوانهو برای رسیدن به دلداده خود با زورگویان مبارزه می کرد.

ملوس یک بچه گوزن بامزه است و مثل همه بچه ها، دلش می خواهد زودتر بزرگ شود. مثل من که یک روز بچه بودم. این قصه بزرگ شدن ملوس است.

بچه ها، شیطان دشمن انسان است و از هر راهی تلاش می کند که بچه های خوب را گول بزند و انها را به بچه های بد تبدیل کند. نکنه یک وقت گول حرف هایش را بخورید...