هاپو سگ بازیگوش و درسنخوانی بود و علاقه ای به مدرسه نداشت. اما یک روز اتفاقی برای هاپو افتاد که باعث شد هاپو به درس و مدرسه علاقمند شود...
بخوانیدBlog Layout
قصه سفیدبرفی و آیینه جادویی (سفیدبرفی و هفت کوتوله)
سفیدبرفی شاهزاده خانم زیبایی بود. برای همین، مادرخوانده اش به زیبایی او حسادت می کرد و سعی کرد سفیدبرفی را از میان بردارد.اما موفق نمی شود چون همه سفیدبرفی را دوست دارند...
بخوانیدقصه کودکانه «سعید و سرور» نسخه ایرانی قصه ترسناک هانسل و گرتل
روزگاری هیزمشکن فقیری دو دختر و پسر به نام های سعید و سرور داشت که بهخاطر فقر نمی توانست خوب از آنها مراقبت کند. یک روز سعید و سرور در جنگل گم شدند و با یک پیرزن بدجنس روبرو شدند...
بخوانیدداستان «کیم»، جلد 45 از مجموعه کتابهای طلایی – نوشته رودیارد کیپلینگ
کیم یک پسر انگلیسی است که پدر و مادرش را از دست داده و در زمان حکومت انگلیسی ها در پاکستان که روزگاری جزو هندوستان بود زندگی می کند. او پسر ماجراجویی است و با حوادث بسیاری روبرو می شود.
بخوانیدقصه مصوّر کودکانه «گرگ مهربان» ، مهربانی با حیوانات
گرگ مهربان، داستان دوستی یک پسربچه با یک گرگ وحشی است. آنها در جنگل باهم روبرو می شوند و از آن پس باهم زندگی می کنند.
بخوانیدقصه «صبح بخیر نهنگ عزیز»: داستانی از رودخانه و دریا برای کودکان
پیرمرد مهربان آرزو داشت دریا را ببیند. برای همین سوار قایقش شد و از راه رودخانه به دریا رسید. پیرمرد با یک نهنگ دوست شد و مدت ها به او سر می زد. یک روز هم نهنگ برای دیدنش به رودخانه آمد و ...
بخوانیدداستان «سیندرلا» ، افسانه ای از عالم پریان
سیندرلا دختر باهوش و زیبایی بود اما خواهرانش با او بدرفتاری می کردند تا اینکه یک روز شهردار برای پسرش جشنی برگزار کرد و همین جشن آغاز ماجراهای رویایی سیندرلا بود.
بخوانیدحماسه «بستور» پهلوان کوچک شاهنامه
بستور پسر زریر است. زریر در جنگ با ارجاسپ تورانی کشته می شود. بستور کوچک که تنها 7 سال دارد به خونخواهی پدر به نبرد می رود و برای ایرانیان حماسه می آفریند
بخوانیدعروس گلها: قصه ای رویایی از افسانه های هانس کریستین اندرسن
عروس گل ها داستان یک دختر بندانگشتی زیبا و ریزه میزه به نام تامبلینا است که با ماجراهای بسیاری روبرو می شود. اول از همه یک قورباغه زشت او را می دزدد تا وقتی که با پرستوی مهربان به سرزمین های دور سفر می کند...
بخوانیدداستان آموزنده «عاقبت طمعکار»
از قدیم گفته اند «قناعت گنج است.» در این داستان آموزنده، عاقبت حرص و طمع را می بینیم.
بخوانید