سنجاب کوچولو صدای پرستو را خیلی دوست داشت. او با شنیدن صدای پرستو خیلی خوشحال می شد.
بخوانیدBlog Layout
شوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 5
به نگاهم خوشآمدی...
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 4
آدم خوشبین با چشم مصنوعی هم روزنه امیدش را میبیند. در صدف زندگی مروارید مرگ بافتم.
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 3
- آب در آبشار میدود، در رودخانه قدم میزند، در مرداب استراحت میکند. - آبشار پس از سقوط سر در پی رودخانه میگذارد.
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 2
۔ تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت میکنند. - گلها به کندوی عسل شبیخون زدند.
بخوانیدشوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 1
مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور
بخوانیدقصهی شاخه درخت فندق / قصهها و داستانهای برادران گریم
وقتی مسیح هنوز کودک بود و در گهواره به خواب رفته بود، مادرش به گهواره او سر زد و با خوشحالی گفت: - خوابیدهای فرزندم؟
بخوانیدقصهی عروسی آسمانی / قصهها و داستانهای برادران گریم
پسرکی روستایی در کلیسا از کشیش شنیده بود که هر کس دوست دارد به بهشت برود باید همیشه در راه راست قدم بردارد.
بخوانیدقصهی لیوان کوچک مریم عَذرا / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، روزی یک گاری که بار سنگینی از نوشیدنی حمل میکرد در چالهای افتاد.
بخوانیدقصهی غذای خدا / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، دو تا خواهر بودند که یکی از آنها فرزندی نداشت و بسیار ثروتمند بود.
بخوانید