پاپی هزارپا، مثل بقیه‌ چند تا دونه پا نداشت! اون صدتا پا داشت! و اون عاشق کفش بود! اون عاشق کفش‌های قرمز بود! اون عاشق کفش‌های آبی هم بود!

مکس داشت توی حیاط بازی می‌کرد که خواهرش ماریا رو دید! ماریا داشت دوچرخه‌سواری می‌کرد. مکس از ماریا پرسید: ماریا! اجازه می‌دی منم با دوچرخه‌ی تو بازی کنم؟

تعطیلات تابستون بود و الکس و آماندا توی حیاط مشغول بازی بودن. توی حیاط کلی سطل رنگ بود! اون‌جا رنگ قرمز بود و رنگ سفید! رنگ زرد و رنگ آبی! و حتی سطل رنگ سبز!

فهرست قصه های این مجموعه: 1- حسن کچل در ده شلمرود 2- خاله نگار و دختر گلها 3- چقدر رنگ قرمز 4- چمن خاتون و خرس،مار و قناری 5- حاتم طایی و مامور حاکم

فهرست قصه های این مجموعه: 1- جایی که هیچ کس نرفته است 2- جغد و عقاب 3- جوان بخشنده 4- جوجه های عجیب 5- جیک جوک و بابا سنجاب و دکتر فندقی

اون روز صبح آقا خرسه داشت چیدمان خونه‌اش رو عوض می‌کرد! اون می‌خواست برای تنگ ماهی‌ای که تازه خریده بود، چند تا ماهی از رودخونه بگیره!

فهرست قصه های این مجموعه: 1- ترگل و ملکه گنجشکها 2- تقی کدویی 3- تکه ای از نور ماه و قرقاول خوش شانس 4- تولد مو سفید 5- تی تی نار

از روزی که مامان با نی نی اومده خونه، دالیا و دزموند اصلاً خوشحال نیستن! چون اونا اجازه ندارن وقتی نی نی خوابیده سروصدا کنن! اما آخه این‌جوری که نمی‌شه! این نینی همیشه خوابه!

فهرست قصه های این مجموعه: 1- بهترین جای دنیا 2- پروانه سفید 3- پالتو قرمز 4- پر بزرگ نارنجی 5- پادشاه خرکش

فهرست قصه های این مجموعه: 1- اردک شلوغ 2- الاغ و گاو 3- بزبزک برفی 4- آدم برفی و ببر و موش 5- بارون بارید جر جر رو پشت بام هاجر