Blog Layout

داستان زیبا و آموزنده: آدم‌برفی || قصه شب برای کودکان

قصه های شب برای کودکان آدم‌برفی

یکی بود یکی نبود، زیر آسمان شهر پسرکی بود که با پدر و مادر خود زندگی می‌کرد و خواهر و برادری نداشت. در یکی از روزهای سرد سال که او پشت پنجره‌ی خانه نشسته بود و بیرون را نگاه می‌کرد، ناگهان دید دانه‌های ریز برف از بالا به پایین می‌ریزند.

بخوانید

داستان زیبا و آموزنده: گربه و زنگوله || نتیجه خودخواهی

قصه-های-شب-برای-کودکان-گربه-و-زنگوله

در زمان‌های بسیار دور در یکی از شهرهای قدیم، موشی با خانواده‌ی خود در انبار شهر زندگی می‌کردند. آن‌ها با خوبی و خوشی و بدون رنج زندگی را می‌گذراندند، زیرا در آنجا همه‌چیز برای خوردن بود.

بخوانید

داستان زیبا و آموزنده: دو درخت همسایه || باهم مهربان باشیم!

قصه-های-شب-برای-کودکان-دو-درخت-همسایه

در یک باغچه کوچک، دو درخت زندگی می‌کردند. یکی درخت آلبالو و دیگری درخت گیلاس. این دو تا همسایه باهم مهربان نبودند و قدر هم را نمی‌دانستند، بهار که می‌رسید شاخه‌های این دو تا همسایه پر از شکوفه‌های قشنگ می‌شد.

بخوانید

داستان مصور کودکانه: قوهای وحشی || محبت، طلسم‌ها را می‌شکند

کتاب داستان مصور کودکانه قوهای وحشی هانس کریستین آندرسن

روزی روزگاری در سرزمینی دور، شاه و ملکه‌ای بودند که یازده پسر و یک دختر داشتند. این خانواده، زندگی خوش و راحتی داشتند. بچه‌ها در ناز و نعمت زندگی می‌کردند؛ اما روزی رسید که خوشی و راحتی آن‌ها تمام شد.

بخوانید

داستان مصور کودکانه: آتش در گندمزار || مجازات حیوان آزاری

کتاب داستان مصور کودکانه آتش در گندمزار نوشته: شاگا هیراتا

یک روز صبح، وقتی مرد کشاورز، به لانه مرغ و خروس‌ها رفت، تا به آن‌ها آب و دانه بدهد، دید که درِ لانه باز است و از مرغ و خروس‌ها خبری نیست. او فکر کرد که روباهی آمده و مرغ و خروس‌های او را دزدیده است.

بخوانید

داستان مصور کودکانه: شکار و شکارچی || پاداش خوبی کردن

داستان مصور کودکانه: شکار و شکارچی || پاداش خوبی کردن 1

در زمان‌های قدیم صیادی بود که پرندگان را شکار می‌کرد و آن‌ها را در بازار می‌فروخت. روزی، صیاد برای شکار از خانه بیرون رفت. او جای مناسبی را پیدا کرد، دامش را روی زمین پهن کرد و طعمه‌ای کنار آن گذاشت، سپس پشت تخته‌سنگی مخفی شد.

بخوانید