Blog Layout

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || پرواز درون حباب‌ها و چرخۀ آب

کتاب داستان علمی تخیلی کودکانه سفرهای علمی پرواز، درون حباب‌ها: چرخۀ آب

وندا سطل را به دست آرنولد داد و او را به‌طرف دستشویی دخترها که نزدیک‌تر بود، برد تا کمی آب بیاورند. آرنولد باعجله درپوش لاستیکی دستشویی را گذاشت و شیر آب را باز کرد و گفت: «زود باش وندا! نمی‌خواهم کسی مرا اینجا ببیند.»

بخوانید

قصه‌ی خیالی کودکانه: سفر به سرزمین ابرها || در سرزمین پریان

کتاب قصه کودکانه سفر به سرزمین ابرها

یک روز که تام و خواهرش «هالی» در باغ بازی می‌کردند یکی از دندان‌های تام افتاد. هالی گفت: «مواظب باش این دندان را گم نکنی، آن را توی یک لیوان آب بگذار تا پری دندان‌ها بیاید و آن را با خود ببرد.»

بخوانید

قصه‌ی کودکانه روسی: پسری که بزغاله شد || آلِنوشکا و ایوانوشکا

کتاب قصه کودکانه روسی پسری که بزغاله شد

روزی بود، روزگاری بود. در یک جای خیلی دور، پیرمرد و پیرزنی زندگی می‌کردند. آن‌ها یک دختر زیبا و یک پسر کوچک داشتند. از شانس بد آن‌ها، پیرمرد و پیرزن از دنیا رفتند و خواهر و برادر تنها ماندند.

بخوانید

داستان کودکانه: سفرهای گالیور || یک غول در سرزمین آدم کوچولوها

کتاب داستان کودکانه سفرهای گالیور

سال‌ها پیش پزشک جوانی بود به نام گالیور. او پزشک مخصوص یک کشتی بود. روزی از روزها، وقتی گالیور سوار کشتی، به وسط دریا رفته بود، دریا توفانی شد. هرلحظه که می‌گذشت، توفان و رعدوبرق شدیدتر می‌شد، ناگهان موج بلندی آمد و کشتی را به زیر آب برد.

بخوانید

قصه رویایی کودکانه: جشن عروسی پریان

کتاب قصه کودکانه جشن عروسی پریان

در یک روز گرم و آفتابی، سارا عروسک‌هایش را برداشت و به جنگل رفت تا کمی بازی کند و توت‌فرنگی جمع کند. در آنجا زیر درختی نشست؛ اما وقتی می‌خواست با عروسک‌هایش بازی کند احساس کرد کسی دارد به او نگاه می‌کند.

بخوانید

داستان کودکانه: باب و دایناسور || از آثار باستانی نگه‌داری کنیم!

کتاب داستان کودکانه باب و دایناسور

آن روز صبح، کارگاه باب، خیلی شلوغ بود. باب و چند تا از ماشین‌ها، باید به مزرعه آقای پیکل می‌رفتند تا لوله‌های فاضلاب آنجا را عوض کنند. وَندی هم باید به موزه می‌رفت تا آنجا را قفسه‌بندی کند.

بخوانید