قصه آموزنده: در دامنۀ کوهستان، کنار برکۀ آبی گوزنی عکس خودش را در آب دید و از زیبایی شاخهایش خیلی خوشحال شد؛ اما همینکه چشمش به پاهای نازک و زشت خود افتاد ناراحت شد
بخوانیدBlog Layout
قصههای لافونتِن: داستان موش و فیل || از دشمن اصلی غافل مشو!
قصه آموزنده: خیلیها هستند که خود را زرنگ و باهوش میدانند و خودخواهی آنها سبب میشود که دیگران را کوچک و ناچیز بشمارند. موش کوچکی از لانهاش در آمده به تماشا به هر سو میگشت.
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان کلاغ و روباه و قالب پنیر || فریب نخور!
قصه آموزنده: کلاغسیاهی روی درخت نشسته بود و یک تکۀ بزرگ پنیر به منقار داشت و دلش بسیار خوش بود که با خوردن آنهم لذت برده و هم سیر میشود.
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان اسب و گرگ || گول نزن! گول نخور!
قصه آموزنده: چون زمستان پایان یافت و بهار آمد و درختان سبز شدند و پونهها گل کردند گرگی که تمام زمستان در لانه مانده بود و خیلی گرسنه شده بود در جستجوی خوراکی از خانه بیرون آمد و به هر سو میگشت.
بخوانیددعایی از گنج های عرش:یَا مَنْ أَظْهَرَ اَلْجَمِیلَ وَ سَتَرَ اَلْقَبِیحَ
متن اصلی دعای یَا مَنْ أَظْهَرَ اَلْجَمِیلَ وَ سَتَرَ اَلْقَبِیحَ از کتاب «عُدّة الداعی» ابن فهد حلی
بخوانیدقصههای لافونتن: داستان الاغ و پیرمرد || درس دشمنشناسی
داستان آموزنده: پیرمردی الاغ چابک خود را سوار شد و از شهر بیرون رفت. پسازاینکه کمی راه پیمودند گذارشان به سبزهزاری رسید که پر از آبوعلف بود و هوای بسیار خوبی هم داشت.
بخوانیدقصههای لافونتن: داستان پلنگ و میمون || ارزش خنده
داستان آموزنده: پلنگی و میمونی را برای نمایش به بازار بردند. در آغاز پلنگ به صحنه آمد. مردم از هیبت او ترسیدند و پلنگ هم بهجای اینکه ترس آنها را بریزد غرشی کرد
بخوانیدقصههای لافونتن: داستان اسب مغرور و الاغ || عاقبت غرور
داستان آموزنده: یک الاغ با یک اسب همسفر بودند. اسب بدون بار و سوار، سبک و راحت میرفت و الاغ بیچاره باری بسیار سنگین را بر پشت میکشید.
بخوانیدقصههای لافونتن: داستان روباه و انگورها || عیبجویی خوب نیست
داستان آموزنده: روباهی که از گرسنگی به حال هلاک بود به باغی رسید که پر از درختهای مو و انگورهای رسیده بود.
بخوانیدقصههای لافونتن: داستان دختر شیرفروش || خیالات دستنیافتنی
داستان آموزنده: دختر شیرفروش روزی ظرف پر از شیر را بر سر گذاشت و با لباس کهنه و کفشهای نیمدار رو به شهر نهاد که شیرها را بفروشد و با پول آن هرچه میخواهد فراهم کند.
بخوانید