Blog Layout

قصه‌های لافونتِن: داستان روباه، میمون و دَدان دیگر || شرط مسئولیت

قصه-های-لافونتن-داستان-روباه،-میمون-و-دَدان-دیگر

داستان آموزنده: شیری که پادشاه جنگل بود بیمار شد و پس از چندی درگذشت. ددان و حیوانات وحشی جنگل از مردن او غصه خوردند و چون بدون شاه نمی‌توانستند جنگل را اداره کنند به فکر افتادند که برای خود شاهی برگزینند؛

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان خوک و بز و بره || جدال با سرنوشت

قصه-های-لافونتن-داستان-خوک-و-بز-و-بره

داستان آموزنده: پیله‌وری دوره‌گرد یک گوسفند و یک بز و یک خوک را با گاری به شهر می‌برد تا در بازار آن‌ها را بفروشد. در راه خوک سروصدا می‌کرد و گاه زاری و ناله می‌نمود، گاهی حرف پوچ می‌زد.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان شکارچی و کبوتر || پاداش کمک به دیگران

قصه-های-لافونتن-داستان-شکارچی-و-کبوتر

داستان آموزنده: کبوتری کنار جوی آبی نشست و به آب نوشیدن پرداخت. ناگهان دید مورچه‌ای در آب افتاده و هر چه می‌کوشد نمی‌تواند خود را از غرق شدن نجات بدهد. کبوتر به‌شتاب برگ درختی را کنار مورچه به آب انداخت

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان مار  و سوهان || به خودت آسیب نزن!

قصه-های-لافونتن-داستان-مار--و-سوهان

داستان آموزنده: ساعت‌سازی دکانی داشت و در آن دکان ماری در سوراخی لانه‌ای برای خود درست کرده بود. یک‌شب که ساعت‌سازی بسته بود مار که گرسنه بود و نتوانسته بود غذایی به دست آورد از سوراخ خود بیرون آمد

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان گربه و روباه || دانش کم چیز خطرناکی است!

قصه-های-لافونتن-داستان-گربه-و-روباه

داستان آموزنده: یک گربۀ بسیار زیرک با یک روباه فریبکار همراه شده بودند که به جایی به زیارت بروند. هردو غذای کافی خورده و معده خود را از مرغِ پخته و پنیر تازه پر کرده بودند.

بخوانید