Blog Layout

قصه‌های لافونتِن: داستان زنجره و مورچه| از امروز به فکر فردا باش

قصه-های-لافونتن-داستان-زنجره-و-مورچه

داستان آموزنده: زنجره حشرۀ آوازه‌خوان و دوره‌گرد است. همۀ فصل بهار و تابستان که هوا خوب است مشغول ولگردی و آوازه‌خوانی است و هرچه گیرش می‌آید می‌خورد و دل‌خوش، زیر آواز می‌زند.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان گوزن و درخت انگور || سزای نمک نشناسی

قصه-های-لافونتن-داستان-گوزن-و-درخت-انگور

داستان آموزنده: یک شکارچی گوزنی را نزدیک جنگل دید و برای اینکه شکارش کند او را دنبال کرد. گوزن به‌شتاب خود را به جنگل رساند و در پی جایی می‌گشت که خود را از چشم شکارچی پنهان کند.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان گربه، راسو و خرگوش || قاضی فاسد

قصه-های-لافونتن-گربه-راسو-و-خرگوش-گربه-عابد

داستان آموزنده: خرگوشی چند روزی از خانۀ خود سفر کرد. یک روز راسویی از جلوی خانۀ او می‌گذشت دید کسی در آن نیست. چون خسته بود و جایی را نداشت توی آن خانه منزل کرد. چند روز بعد خرگوش از سفر بازآمد.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان خروس، گربه و بچه موش || درس دشمن شناسی

قصه-های-لافونتن-داستان-خروس،-گربه-و-بچه-موش

داستان آموزنده: بچه موشی که تازه از لانه بیرون آمده بود و دوروبر لانۀ خود گردش کرده بود هراسان به خانه برگشت و شتاب‌زده برای مادر خود تعریف کرده گفت: ای مادر در گردش خود دو حیوان عجیب دیدم که هریک شکل غریبی داشت.

بخوانید