Blog Layout

قصه شب کودکانه‌: دوستی شتر و روباه || کی از همه زرنگتره؟

قصه-شب-کودکانه-دوستی-شتر-و-روباه

داستان شب: روزی روزگاری روباهی برای پیدا کردن غذا از لانه‌اش بیرون آمد. او نگاهی به این‌طرف و آن‌طرف انداخت و با خودش گفت: «امروز باید تا می‌توانم مرغ و خروس بگیرم. امروز می‌خواهم به‌اندازه‌ی چند روز غذا جمع کنم.»

بخوانید

قصه شب کودکانه‌: سیب و خرگوش و زرافه || همدیگر را قشنگ صدا بزنیم

قصه-شب-کودکانه-سیب-و-خرگوش-و-زرافه

داستان شب: روزی روزگاری خرگوشی که لانه‌اش نزدیک جنگل بود به راه افتاد تا غذای خوش‌مزه‌ای پیدا کند. او نمی‌خواست مثل هرروز هویج بخورد. این بود که به راه افتاد تا یک درخت سیب پیدا کند.

بخوانید

قصه شب کودکانه‌: خرگوش و هویج و روباه || هرکاری یه وقتی داره!

قصه-شب-کودکانه-خرگوش-و-هویج-و-روباه

داستان کودکانه: روزی روزگاری دو خرگوش، یکی باهوش و آن‌یکی بازیگوش از لانه بیرون آمدند. آن‌ها می‌خواستند غذای خوش‌مزه‌ای که همان هویج است پیدا کنند. خرگوش سیاه باهوش بود و خرگوش قهوه‌ای بازیگوش.

بخوانید