Blog Layout

قصه کودکانه گل آفتابگردان

قصه-کودکانه-گل-آفتابگردان

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای خوب و مهربان هیچ‌کس نبود. اسمانی بود آبی آبی. زیر این آسمان آبی، در گوشه‌ای باغچه‌ای بود پر از گل؛ یک گل سرخ، دو تا گل بنفشه، یک گل آفتابگردان بزرگ و قشنگ و پیچک و سبزه و خلاصه، گل و گیاه‌های رنگ‌ووارنگ.

بخوانید

قصه کودکانه: موشی که می‌خواست پرواز کند

قصه-کودکانه-موشی-که-می‌خواست-پرواز-کند

«موشی»، موشِ کوچولو و خاکستری‌رنگی است که در لانۀ قشنگی زیر یک درخت بلند چنار زندگی می‌کند. موشی هرروز مدتی را دنبال غذاهایی که دوست داشت می‌گشت؛ مثل گردوهای تازه و پنیرهای خوشمزه و خوراکی‌های دیگر و بقیه روز را می‌نشست و به پرواز پرندگان در آسمان آبی خیره می‌شد.

بخوانید

قصه کودکانه: جوراب فیل کوچولو کجاست؟

قصه-کودکانه-جوراب-فیل-کوچولو-کجاست؟

یکی بود یکی نبود، روزی از روزهای خوب و قشنگ بهاری که همه شاد و خندان بودند، فیل کوچولو گوشه‌ای نشسته بود و های های گریه می‌کرد. چون یک لنگه از جورابش را گم کرده بود و هرچه می‌گشت نمی‌توانست آن را پیدا کند.

بخوانید

قصه کودکانه پرستوی بداخلاق

قصه-کودکانه-پرستوی-بداخلاق

در یکی از روزهای قشنگ بهار، پرستوی زیبایی به جنگلی بزرگ و سرسبز رسید. پرستو از دیدن درختان بلند و شاخه‌های سبز و شکوفه‌های رنگارنگ درختان و دریاچه آبی و آرامی که در جنگل بود خیلی خوشحال شد. آن‌قدر از این جنگل خوشش آمد که تصمیم گرفت همان‌جا بماند و برای خود لانه‌ای بسازد.

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: کلاغ مهربان

قصه-کودکانه-کلاغ-مهربان

در جنگل قشنگ و سرسبزی، کلاغ مهربانی زندگی می‌کرد که قصه‌های زیادی بلد بود. هرروز، وقتی خورشید خانم از درخشیدن در آسمان خسته می‌شد و پایین و پایین‌تر می‌رفت، بچه‌های حیوانات و جوجه‌های کوچک و بازیگوش، اطراف درختی که لانۀ کلاغ روی آن بود جمع می‌شدند تا کلاغ مهربان از قصه‌های قشنگش برای آن‌ها تعریف کند.

بخوانید

قصه کودکانه: چی شده کرم ابریشم!

قصه-کودکانه-چی-شده-کرم-ابریشم!

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، کرم ابریشم کوچولو و قشنگی بود که احساس می‌کرد مریض شده. خیلی بی‌حال و بی‌حوصله شده بود. هر وقت که دوستانش به دیدارش می‌آمدند تا باهم بازی کنند، کرم کوچولو می‌گفت: «نه من اصلاً حوصله بازی ندارم. دلم می‌خواهد بخوابم!»

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: عروسک نخودی

قصه-کودکانه-عروسک-نخودی

مریم، دختر خوب و مهربانی است که با پدر و مادر و مادربزرگش در خانۀ کوچکی زندگی می‌کند. او هرروز با مادرش به خرید می‌رود، بعد به خانه برمی‌گردد و با اسباب‌بازی‌هایش بازی می‌کند یا به قصه‌های قشنگی که مادربزرگ تعریف می‌کند، گوش می‌دهد.

بخوانید