Blog Layout

قصه کودکانه مذهبی: عُزیر پیامبر و الاغ او || انسان با مرگ از بین نمی‌رود.

کتاب قصه کودکانه مذهبی عُزیر پیامبر و الاغ او (12)

حُضرت عُزیر که از پیامبران الهی بود، برای انجام مسافرتی الاغی خرید و برای دیدن برادرش به‌سوی شهر انطاکیه (شهری در نزدیکی دریای مدیترانه و در جنوب کشور ترکیه) حرکت کرد. روزها درحرکت بود و هرچه به خانه‌ی برادرش نزدیک‌تر می‌شد، بیشتر احساس شادمانی و خوشحالی می‌کرد؛

بخوانید

شعر کودکانه: گل پری || تامبلینا، دختر بندانگشتی

کتاب شعر کودکانه گل پری تامبلینا دختر بندانگشتی (13)

تو دورترین شهر زمین، یه سرزمین، یه جای سبز و پردرخت، یک زن خوب و مهربون تنهایی زندگی می‌کرد، نه همسری، نه بچه‌ای، هیچ‌کسو تو دنیا نداشت شب که می‌شد، ماه می‌اومد تو آسمون، تنهایی سر رو بالش خودش می‌ذاشت.

بخوانید