Blog Layout

داستان کودکانه: «پنج» چطور تبدیل به «صفر» شد؟ / ریاضی به زبان ساده

داستان کودکانه: «پنج» چطور تبدیل به «صفر» شد؟ / ریاضی به زبان ساده 1

زنگ حساب بود. خانم معلم در حال توضیح دادن در مورد عدد صفر بود. تمام شاگردان با دقت به صورت خانم معلم نگاه می‌کردند و سراپا گوش بودند، فقط «شیاوپینگ» سرش را پائین انداخته بود.

بخوانید

داستان کودکانه پیش از خواب: میمون کوچولو و درخت سیبش / حسودی کار بدیه!

داستان کودکانه پیش از خواب: میمون کوچولو و درخت سیبش / حسودی کار بدیه! 2

میمون کوچولویی در بیرون خانه‌اش، درست جلوی در خانه، یک درخت سیب کاشت. چند سال بعد، درخت سیب به ثمر رسید و پاییز که شد، عطر سیب‌های درختش به هوا برخاست. میمون چند سیب که می‌خورد، از خوشحالی بالا و پائین می‌پرید

بخوانید

داستان کودکانه پیش از خواب: ژولی و حلزون‌ ها / تنبلی خیلی زشته

قصه-کودکانه-چینی-ژولی-و-حلزون‌-ها

هوا روشن شده بود. مادر، چند بار «ژولی» را صدا کرد و از او خواست که از خواب بیدار شود و خود را برای رفتن به مدرسه آماده سازد؛ اما ژولی کوچولو که اصولاً دختر تنبلی بود، خودش را لای لحاف بیشتر پیچید و خوابید.

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: درخت بلوط بیمار + متن فارسی قصه / مراقب درخت ها باشیم / قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 56#

قصه-صوتی-مریم-نشیبا-درخت-بلوط-بیمار-به-همراه-متن-قصه

آن روز صبح، خرس کوچولو و بچه‌ راکون داشتند باهم تو جنگل کنار درخت بلوط بازی می‌کردند که یک‌دفعه از زیر پای خرس کوچولو، یه صدایی اومد. یه صدای بلند مثل (بچه‌ها!) خرش خرش.

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: تولد خال خالی + متن فارسی قصه / نتیجه‌ی همفکری و همدلی و اتحاد / قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 55#

قصه-صوتی-مریم-نشیبا-تولد-خال-خالی-به-همراه-متن-قصه

روز تولد هاپوی قصه‌ی ما بود: هاپو خال‌خالی خانم مرغه و آقا خروسه و جوجه فسقلی و پیشی سفیده و خاله اردکه داشتند پنج‌تایی باهم می‌رفتند جشن تولد هاپوی خال‌خالی. تو دست هرکدامشان هم یک جعبه هدیه بود که توش، بله! که توش یه چیزهایی خوشگل خوشگل بود.

بخوانید

داستان کودکانه: سنجاقک و قورباغه / به جانوران و جانداران مفید آسیب نرسانیم

قصه-کودکانه-چینی-سنجاقک-و-قورباغه

آن روز، وقتی‌که خورشید داشت در پشت کوه‌ها پنهان می‌شد، سنجاقک کوچولو به‌طرف برکه‌ی آب به پرواز درآمد. درحالی‌که با دو چشم قلمبیده و درشتش به آب داخل برکه زل زده بود، فریاد زد: «آهای قورباغه، قورباغه کوچولو، من اینجا هستم!»

بخوانید

2 قصه صوتی کودکانه: روباه ماهیگیر + سلطان پیر و گرگی + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 57#

قصه-صوتی-خاله-مهناز-روباه-ماهیگیر-+-سلطان-پیر-و-گرگی-همراه-متن-قصه

زمستان بود و هوا سرد. همه‌جا پر از برف و یخ. آقا گرگه هرچه این‌طرف و اون طرف گشت، غذایی پیدا نکرد. خیلی گرسنه‌اش بود. در این موقع، آقا روباهه را دید که تعداد زیادی ماهی گرفته بود و با خودش می‌برد.

بخوانید

داستان کودکانه: وقتی خانه ی قرمز را آب برد / با اتحاد و همدلی، مشکلات حل می‌شود

قصه-کودکانه-چینی-وقتی-خانه-ی-قرمز-را-آب-برد

خرگوش سفید کوچولو یک خانه‌ی قشنگ چوبی درست کرد. دیواره‌های خانه به رنگ قرمز بود و پنجره‌های نارنجی آن نیز بسیار زیبا و باسلیقه رنگ‌آمیزی شده بودند. همه‌ی همسایه‌های خرگوش کوچولو گفتند: «آه، چه خانه‌ی زیبایی!»

بخوانید

داستان کودکانه پیش از خواب: عروسک آهنی و عروسک چوبی / دلیل خوب بودن، قلب مهربان است، نه ظاهر زیبا

قصه-کودکانه-چینی-عروسک-آهنی-و-عروسک-چوبی

 عروسک آهنی از جنس فلز است و عروسک چوبی نیز از جنس چوب. قد آن‌ها دقیقاً به یک اندازه بود و دوستان خیلی خوبی برای هم بودند. یک روز آن‌ها تصمیم گرفتند وزنشان را اندازه بگیرند و ببینند کدام‌یک از آن‌ها سنگین‌تر است.

بخوانید