Blog Layout

قصه صوتی کودکانه: بادبادک های کوچولو || با صدای: مریم نشیبا

قصه صوتی کودکانه: بادبادک های کوچولو || با صدای: مریم نشیبا 1

مهرداد یک بادبادک صورتی را دید که داشت توی آسمان بالا می‌رفت. او رفت تا برای خودش یک بادبادک آبی درست کند. مهرداد برای بادبادکش چشم و ابرو هم کشید. بادبادک بالا و بالاتر رفت. درست کنار بادبادک صورتی ...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: گل اومد، بهار اومد || قصه گو: نیکو خردمند

قصه-صوتی-قدیمی-گل-اومد-بهار-اومد--کاور

روزی بود، روزگاری بود. تو بیابون خدا، نخودی از نخودها، خونه داشت و زندگی؛ همه چی، هرچی بگی. همه چی از همه جور، روی رَف تنگ بلور، این‌ور رَف، گلاب پاش، اون‌ور رَف، گلاب پاش، ترمه و سوزنی داشت، پارچه‌ی پیرهنی داشت. نخودی نگو، بلا بود. خوشگل خوشگلا بود...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: قهرمان || قصه‌گو: نیکو خردمند

قصه-صوتی-قدیمی-قهرمان-کاور

یکی بود، یکی نبود. یه دهی بود، بزرگ و آباد. خرمن‌های سبز، جنگل‌های سبز، نهرهای پرآب، آسمون آبی. توی این دهکده هیشکی با هیشکی دشمنی نداشت. نه سگ به گربه می‌پرید، نه گربه، موش‌وُ می‌درید، نه شغال پیر، خروس‌وُ می‌برد.

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: انگشتری جادو || نوشته: کنستانتین پاستوفسکی

قصه-صوتی-قدیمی-انگشتر-جادو-کاور

واریوشا دختربچه‌ی کوچولو و زبروزرنگی بود که با پدربزرگش توی کلبه‌ای تو جنگل زندگی می‌کردند. چله‌ی زمستون بود که پدربزرگ هوس توتون کشیدن کرد. بدجوری سرفه می‌کرد و از ضعف تنش می‌نالید و مرتب می‌گفت...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: دخترک دریا || هانس کریستین اندرسن

قصه-صوتی-قدیمی-دخترک-دریا-کاور

اون دوردورها، وسط اقیانوس، آب، عین گلبرگ‌های گل دکمه‌ای آبیه و مثل شفاف‌ترین شیشه‌ها، صاف. اما عمق اون زیاده. اون‌قدر زیاد که هیچ لنگری به قعر اون نمی‌رسه و باید هزارتا منار روی هم گذاشت تا از ته اقیانوس به سطح آب رسید...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: قصه‌ی طوقی || سروده م. آزاد – کامل

قصه-صوتی-قدیمی-قصه-طوقی--کاور

یکی بود، یکی نبود. مرغکی بود خیلی قشنگ، زبروزرنگ، بال و پرش رنگ‌به‌رنگ. پر که می‌زد تو آسمون، درست می‌شد رنگین کمون، سبز می‌شد، زرد می‌شد، آبی می‌شد، قرمز عنابی می‌شد. جیک و جیک و جیک آواز می‌خوند.

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: شاهزاده شاد || نوشته اسکار وایلد – کامل

قصه صوتی قدیمی: شاهزاده شاد || نوشته اسکار وایلد - کامل 2

در بلندترین نقطه‌ی شهر، روی پایه‌ی بزرگی، مجسمه‌ی شاهزاده‌ی شاد برپا بود. تنش سراپا پوششی از طلای ناب داشت و دو یاقوت کبود درخشنده به جای چشم‌هاش بود و دسته‌ی شمشیرش از یاقوت درشت سرخ بود. همه از شاهزاده‌ی شاد تعریف می کردند و اونو دوست داشتند و در حرف‌هاشون، از اون مثال می‌آوردند…

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: بزی که گم شد || بخش 1 و 2 کامل

قصه-صوتی-قدیمی--بزی-که-گم-شد-کاور

سال‌ها پیش از این توی یک ده، پیرمردی زندگی می‌کرد که یه بز داشت. یه بز خیلی بزرگ، دندون طلای سم طلا ، قدش بلند، پشمش مثل نخ طلا، ریشش سفید، چشم‌هاش سیاه، شاخش بلند و پیچیده، رنگ حنا. پیرمرد این بز وُ خیلی دوست داشت و به هیچکس هم نشونش نمی‌داد...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: پیتر و گرگ || بخش 1 و 2 کامل

قصه-صوتی-قدیمی-پیتر-و-گرگ--کاور

بچه های عزیز! می خوام حالا یه داستان خیلی قشنگ براتون تعریف کنم. این داستان درباره یه پسر کوچولو به اسم پیتر و یه گرگه. البته من به تنهایی اونو براتون تعریف نمی کنم. بلکه یک ارکستر بزرگ، منو در گفتن این داستان همراهی می‌کنه...

بخوانید