Blog Layout

قصه کودکانه: حیوان‌ ها درباره‌ی انسان‌ ها چه می‌گویند؟

قصه کودکانه حیوان‌ها درباره‌ی انسان‌ها چه می‌گویند؟ (1)

روزی یک عنکبوت، یک هزارپا و یک قورباغه درباره‌ی انسان‌ها باهم صحبت می‌کردند. هزارپا گفت: «انسان‌ها کر هستند. خیلی وقت‌ها که از کنارشان رد می‌شوم با تمام قدرت پاهایم را به زمین می‌کوبم؛ اما آن‌ها متوجه من نمی‌شوند.»

بخوانید

قصه کودکانه: نصیحت خرس | با آدم بی وفا دوست نشو

قصه-کودکانه-نصیحت-خرس

دو دوست برای گردش به جنگل رفته بودند که ناگهان خرس بزرگی به طرفشان حمله کرد. یکی از آن‌ها که خیلی فرز و چابک بود به‌سرعت از درختی بالا رفت. دومی که دست‌وپا چلفتی بود و نمی‌توانست از درخت بالا برود

بخوانید

قصه کودکانه: گربه‌ سحرآمیز | عشق طلسم ها را می شکند

قصه-کودکانه-گربه‌ی-سحرآمیز

در زمان‌های قدیم اژدهای هفت سری دختر پادشاهی را اسیر کرده بود. پادشاه به شجاع‌ترین سربازش گفت: «اگر دخترم را آزاد کنی اجازه می‌دهم با او ازدواج کنی.» سرباز شجاع آن‌قدر با اژدها جنگید تا بالاخره اژدها را شکست داد و دختر پادشاه را آزاد کرد؛

بخوانید

قصه کودکانه: زرافه‌ای که قایق شد | به یکدیگر کمک کنیم

قصه-کودکانه-زرافه‌ای-که-قایق-شد

در یک جنگل سبز و خرم چند ماه باران نبارید. از بی‌آبی، برگ درخت‌ها زرد شد و گیاهان پژمرده شدند و رودخانه‌ی وسط جنگل خشک شد. بسیاری از حیوان‌ها از میان رودخانه‌ی خشک گذشتند و برای پیدا کردن غذا به آن‌طرف رودخانه رفتند؛

بخوانید