پرنده مهاجر

پاسخ های ارسال شده در انجمن

در حال نمایش 10 نوشته (از کل 45)
  • نویسنده
    نوشته‌ها
  • در پاسخ به: قصه کودکانه ایرانی #247
    Avatarپرنده مهاجر
    مشارکت کننده
      پسندیدم
      Up
      0
      Down
      نپسندیدم
      ::

      قصه کودکانه قشنگ

      تولد لاکپشت ها

      یک روز برفی پشت پنجره ایستاده بودم و بیرون را تماشا می کردم. دانه های برف رقص کنان می آمدند و روی همه چیز می نشستند. روی بند رخت، روی درخت ها، سر دیوار ها، روی همه چیز. دان

      در پاسخ به: قصه کودکانه ایرانی #246
      Avatarپرنده مهاجر
      مشارکت کننده
        پسندیدم
        Up
        0
        Down
        نپسندیدم
        ::

        قصه کودکانه قشنگ

        خرگوش پیر و نوه‌ی نجارش

        در کنار یک درخت چنار، یک خرگوش پیر زندگی می کرد. او تنها بود اما قرار بود به زودی نوه اش تیسوتی پیش او بیاید و با او زندگی کند. او برای دیدن نوه اش لحظه شماری می ک

        در پاسخ به: قصه کودکانه ایرانی #245
        Avatarپرنده مهاجر
        مشارکت کننده
          پسندیدم
          Up
          0
          Down
          نپسندیدم
          ::

          قصه کودکانه قشنگ

          ماجرای من و پنبه

           

          همیشه از پدرم خواهش می کردم که برایم یک خرگوش بخرد اما او می گفت خرگوش حیوانی نیست که بتوان آن را در قفس نگه داری کرد.

          خرگوش باید در جایی مانند حیاط باشد تا بتوا

          در پاسخ به: قصه کودکانه ایرانی #244
          Avatarپرنده مهاجر
          مشارکت کننده
            پسندیدم
            Up
            0
            Down
            نپسندیدم
            ::

            قصه کودکانه قشنگ

            خاطرات یک جوجه

            شنبه

            دور اتاق راه می رفتم بابای خانه من را ندید نزدیک بود پای گنده اش را روی سرم بگذارد زود فرار کردم توی جعبه قایم شدم وای وای.

            یکشنبه

            امروز مرا به ح

            در پاسخ به: داستان کوتاه خارجی #208
            Avatarپرنده مهاجر
            مشارکت کننده
              پسندیدم
              Up
              0
              Down
              نپسندیدم
              ::

              داستان کوتاه

              باران تابستان

              مارگريت دوراس

              برگردان: قاسم روبين

              سروکلة معلم پيدا

              در پاسخ به: داستان کوتاه خارجی #207
              Avatarپرنده مهاجر
              مشارکت کننده
                پسندیدم
                Up
                0
                Down
                نپسندیدم
                ::

                زخم شمشير

                خورخه لوئيس بورخس

                برگردان: احمد ميرعلائي

                جاي زخمي ناسور چ

                در پاسخ به: داستان کوتاه خارجی #206
                Avatarپرنده مهاجر
                مشارکت کننده
                  پسندیدم
                  Up
                  0
                  Down
                  نپسندیدم
                  ::

                  پيانونواز

                  دونالد بارتلمي

                  برگردان: سپيده جديري

                  آن طرف پنجره، «پريسيلاهس» پنج ساله، چارگوش و خپله، درست مثل يك صندوق پستي (با بلوز قرمز و شلوار چروك مخمل كبريتي آبي)، با ظاهري بسيار

                  در پاسخ به: داستان کوتاه ایرانی #205
                  Avatarپرنده مهاجر
                  مشارکت کننده
                    پسندیدم
                    Up
                    0
                    Down
                    نپسندیدم
                    ::

                    هفت سين

                    محمد بهارلو

                    پتو را از روی صورتش‌ كنار زد. سر برگرداند و به‌ ساعت‌، كه‌ روی‌ِ ميزبود، نگاه‌ كرد. دوازده‌ِ ظهر بود. دو شاخۀ‌ تلفن‌ را، كه‌ بالای‌ِ سرش ‌بود، وصل‌ كرد. پا شد دستش‌ را به‌ ديوار گرفت‌. يك‌ لحظه

                    در پاسخ به: داستان کوتاه ایرانی #204
                    Avatarپرنده مهاجر
                    مشارکت کننده
                      پسندیدم
                      Up
                      0
                      Down
                      نپسندیدم
                      ::

                      تابوتي بر آب

                      محمد بهارلو

                      جاشوی سياه‌سوخته‌ای كه‌ روی سينۀ‌ لنج‌ واايستاده‌ بود به‌ آسمان‌ نگاه ‌كرد و گفت‌: هوا دارد باز می‌شود.

                      ناخدا بال‌ِ چفيه‌ را از روی پيشانی‌‌اش‌ كنار زد و گفت‌: تو قبله‌ هنوز لكه‌های

                      در پاسخ به: داستان کوتاه خارجی #203
                      Avatarپرنده مهاجر
                      مشارکت کننده
                        پسندیدم
                        Up
                        0
                        Down
                        نپسندیدم
                        ::

                        داستان کوتاه

                        از آشنایی با شما خوش وقتم

                        جویس کرول اویتس

                        برگردان: حسین نوش‌آذر

                        هیچکس به‌ یاد نمی‌آورد که بحث چگونه درگرفت. شب جمعه بود و آن‌ها دو زوج که هیچ‌کدا

                      در حال نمایش 10 نوشته (از کل 45)