Recent Posts

قصه کودکانه: بهترین هدیه دنیا

قصه-کودکانه-بهترین-هدیة-دنیا

یکی بود یکی نبود، دنیای زیبای ما لباس سفید برف را از تنش بیرون آورده بود و پیراهن رنگ‌به‌رنگ به تن کرده بود. بهار از راه رسیده بود و با بهار، عید هم آمده بود. آن روز «غزل» صبح خیلی زود از خواب بیدار شد.

بخوانید

قصه کودکانه: پری گل‌ها ، یک داستان جنایی || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-پری-گل‌های

در باغچه‌ای بوتۀ گل سرخ کوچکی بود که روی یکی از زیباترین گل‌های آن، پری گل‌ها خانه داشت. پری گل‌ها آن‌قدر کوچک بود که آدم‌ها نمی‌توانستند او را ببینند. پری، خیلی کوچک، اما بسیار زیبا بود. یک جفت بال هم داشت که از شانه تا نوک انگشتان پایش می‌رسید.

بخوانید

قصه کودکانه: سوسک نادان || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-سوسک-نادان

یکی بود، یکی نبود. سوسکی بود که در اسطبل شاهی زندگی می‌کرد. در این اسطبل، اسب مخصوص شاه هم بود. شاه این اسب را خیلی دوست داشت. چون زیبا و شجاع بود و شاه را از دست دشمن نجات داده بود؛ او را از زیر رگبار گلوله و توپ گذرانده و به جای امنی رسانده بود.

بخوانید